پارت
پارت 21
ارباب من
.
.
خوابیده بود!
نزدیکش شدم.کاملا خواب بود.وقتی میخوابید خیلی ناز میشد.
چند دقیقه ای محوش شده بودم و به خودم اومدم و دیدم بیشتر محوش شدم و دارم لبخند میزنم..من چم شده بود
.
نمیخواستم صداش کنم یهو فکر میکرد قصد بدی داشتم و اومدم تو اتاقش
اومدم برگردم حواسم نبود پشت سرم اینه هست یه قدم به عقب رفتم و وقتی برگشتم یهو محکم خوردم تو آینه.
چشمامو بستم..امیدوارم بیدار نشده باشه
رومو برگردوندم سمتش.وای چشماشو یکم باز کرد
یوری: اومدم صداتون بزنم شام حاضره بیاید سر میز
یهو بلند شد نشست تا خواست حرفی بزنه سریع از اتاق رفتم بیرون و درو بستم سریع از پله ها رفتم بالا و روی یکی از پله ها نشستم
یوری: وای خاک بر سرت یوری..خیلی دست و پاچلفتی..
دوباره یادم اومد چه گندی زدم.
کاش همش خواب بود!
چند دقیقه ای اونجا نشستم که یهو صدای در اتاقش اومد.آروم خم شدم و تا نبینتم.خیلی عادی رفتم پای میز نشست و مشغول خوردن شد..منم رفتم تو اتاقم و تلوزیونو باز کردم.
.
.
.
حمایت یادتون نره
ارباب من
.
.
خوابیده بود!
نزدیکش شدم.کاملا خواب بود.وقتی میخوابید خیلی ناز میشد.
چند دقیقه ای محوش شده بودم و به خودم اومدم و دیدم بیشتر محوش شدم و دارم لبخند میزنم..من چم شده بود
.
نمیخواستم صداش کنم یهو فکر میکرد قصد بدی داشتم و اومدم تو اتاقش
اومدم برگردم حواسم نبود پشت سرم اینه هست یه قدم به عقب رفتم و وقتی برگشتم یهو محکم خوردم تو آینه.
چشمامو بستم..امیدوارم بیدار نشده باشه
رومو برگردوندم سمتش.وای چشماشو یکم باز کرد
یوری: اومدم صداتون بزنم شام حاضره بیاید سر میز
یهو بلند شد نشست تا خواست حرفی بزنه سریع از اتاق رفتم بیرون و درو بستم سریع از پله ها رفتم بالا و روی یکی از پله ها نشستم
یوری: وای خاک بر سرت یوری..خیلی دست و پاچلفتی..
دوباره یادم اومد چه گندی زدم.
کاش همش خواب بود!
چند دقیقه ای اونجا نشستم که یهو صدای در اتاقش اومد.آروم خم شدم و تا نبینتم.خیلی عادی رفتم پای میز نشست و مشغول خوردن شد..منم رفتم تو اتاقم و تلوزیونو باز کردم.
.
.
.
حمایت یادتون نره
- ۲.۷k
- ۰۵ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط