پارت

پارت 20
ارباب من


ذهنم خیلی درگیر بود..باید باهاش سرد باشم و مغرور باشم جلوش..و طوری رفتار کنم انگار اتفاقی نیفتاده
اینوطوری دیگه جلوش خجالت نمیکشم..رفتم پایین و واسه شام درست کردن اماده شدم..
2 ساعت بعد|
دیگه شام تقریبا درست شده بود میزو چیدم و در اتاقشو زدم..
یوری: شام حاضره بیاید سر میز.
رفتم تو آشپزخونه تا شام خودمو بخورم.امشب دلم خیلی گرفته بود یه میز کوچیک تو آشپزخونه بود..یه گلدون گل گذاشتم رو میز.یه رو میزی از تو کشو برداشتم و انداختم رو میز و بشقاب شام رو تزیین کردم و مشغول خوردن شدم..
30 دقیقه بعد|
شاممو خوردم..رفتم تو پذیرایی ولی جونگ سو نبود فکر کردم شامشو خورده و رفته..نزدیک میز شدم ولی بشقاب دست نخورده بود و لیوان آب پر بود..تعجب کردم.
رفتم دم در اتاقش و دوباره در زدم.
یوری: نمیاید شام بخورید؟
........
چرا هیچی نمیگه؟
از استرس تپش قلب گرفتم..نفس عمیقی کشیدم و در زدم و وارد اتاق شدم..
.
.
دیدگاه ها (۰)

پارت 21ارباب من..خوابیده بود!نزدیکش شدم.کاملا خواب بود.وقتی ...

پارت 22ارباب من...دیگه اخرای فیلمم بود که یهو جونگ سو صدام ز...

ارباب منپارت 19بعد از اینکه ناهارم تموم شد یکم اتاقمو جمع کر...

پارت 18ارباب منرفتم تو آشپزخونه ظرف هارو شستم و مشغول درست ک...

پارت هدیهپارت چهارم خدایی این کی بود؟اصلا ولش رفتم تو مامانم...

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

#invisiblelovePart_2رفتم در رو باز کردمیه بسته پشت در بود ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط