تنم میلرزید

تنم میلرزید
دلم بیشتر
گفتم لابد
بیش از حد زیر باران مانده ام
به شومینه پناه بردم
گرم شدم
اما
بازهم تنم میلرزید
باز هم دلم بیشتر

تغییر دما بهانه بود
من به چشمانت فکر میکردم
به لمس گیسویت
و تنم میلرزید
و دلم بیشتر

#لی_سلطانی
دیدگاه ها (۳)

دیگر از خواب هم کاری ساخته نیست ؛" نه مرا می برد ..نه تو را ...

با خودم لج کرده ام بیدار باشم تا که تو ...بر سر رحم آیی و تن...

محبوبم!اگر برای آن به سوی تو می آیمکه مرا از شعله های دوزخ ن...

باید اعتراف کنم، حالِ چندان خوشی‌ ندارم. درگیرم. با خودم، با...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط