فیک زندگی با ماکان ۳
فیک زندگی با ماکان ۳
پارت ۴
پاشدم دویدم سمت سرویس
مهرداد:چی شد ؟!
رهام:معده اش بهم ریخته از دیروز تا حالا لب ب غذا نزده
دوستی:سارا وقتی عصبی یا ناراحت میشه حالش اینقد بد میشه
امیر:اینک بده چرا دکتر نمیره
السانا: بردیمش ولی دارو ها رو استفاده نمیکنه
مهرداد:چ بد
رهام پاشد اومد دم در سرویس
رهام:آجی خوبی
سارا:ن هوق(حال بد)
رهام:بریم دکتر
سارا:ن
رهام کلافه برگشت سمت بقیه
رهام: حالش بده دکتر نمیاد بریم
از سرویس زدم بیرون رفتم توی اتاق مهرداد
سارا:ببخشید حالتون رو بد کردم بچ ها
مهرداد:خانم هادیان لطفا برید دکتر حالتون خیلی بده واس ی چایی اینجوری شدین خیلی بده ک
رهام:لجبازه
سارا:من خوبم
برگشتیم خونه
سارا:بچ ها گوش کنید میخام استفاع بدم
رهام: خوبع
امیر:آخ جون اینطوری بیشتر کنارمونی
دوستی:مطمئنی
السانا:خل شده حتما
سارا:دیگ خسته شدم کار من نی
بچ ها حق دادن بهم رفتم اداره استفاع نامه رو نوشتم دادم مافوقم کلی چوت و چرا آوردم تا امضا کرد نزدیک عصر بود برگشتم خونه خسته روی مبل دراز کشیدم خابم رفت رهام اومد گونه امو بوسید
رهام:من فدای خستگیات آجی جون
موهامو زد کنار سرمو نوازش کرد شروع کردم توی خاب حرف زدن
سارا:مهرداد مهرداد(خاب)
رهام لبخند زد
رهام:د بیا خاهر ماهم عاشق شد رفت تباهی تباه
دوستی:عه باشه دارم برات امشبو کنار خاهرت بخاب
السانا: امیر تو هم امشب رو مبل بخاب
امیر:عه چرا من
السانا:دلم خاستم ایش
الی رفت امیر هم پشت سرش
پارت ۴
پاشدم دویدم سمت سرویس
مهرداد:چی شد ؟!
رهام:معده اش بهم ریخته از دیروز تا حالا لب ب غذا نزده
دوستی:سارا وقتی عصبی یا ناراحت میشه حالش اینقد بد میشه
امیر:اینک بده چرا دکتر نمیره
السانا: بردیمش ولی دارو ها رو استفاده نمیکنه
مهرداد:چ بد
رهام پاشد اومد دم در سرویس
رهام:آجی خوبی
سارا:ن هوق(حال بد)
رهام:بریم دکتر
سارا:ن
رهام کلافه برگشت سمت بقیه
رهام: حالش بده دکتر نمیاد بریم
از سرویس زدم بیرون رفتم توی اتاق مهرداد
سارا:ببخشید حالتون رو بد کردم بچ ها
مهرداد:خانم هادیان لطفا برید دکتر حالتون خیلی بده واس ی چایی اینجوری شدین خیلی بده ک
رهام:لجبازه
سارا:من خوبم
برگشتیم خونه
سارا:بچ ها گوش کنید میخام استفاع بدم
رهام: خوبع
امیر:آخ جون اینطوری بیشتر کنارمونی
دوستی:مطمئنی
السانا:خل شده حتما
سارا:دیگ خسته شدم کار من نی
بچ ها حق دادن بهم رفتم اداره استفاع نامه رو نوشتم دادم مافوقم کلی چوت و چرا آوردم تا امضا کرد نزدیک عصر بود برگشتم خونه خسته روی مبل دراز کشیدم خابم رفت رهام اومد گونه امو بوسید
رهام:من فدای خستگیات آجی جون
موهامو زد کنار سرمو نوازش کرد شروع کردم توی خاب حرف زدن
سارا:مهرداد مهرداد(خاب)
رهام لبخند زد
رهام:د بیا خاهر ماهم عاشق شد رفت تباهی تباه
دوستی:عه باشه دارم برات امشبو کنار خاهرت بخاب
السانا: امیر تو هم امشب رو مبل بخاب
امیر:عه چرا من
السانا:دلم خاستم ایش
الی رفت امیر هم پشت سرش
۷.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.