فیک زندگی با بنگتن ۳
فیک زندگی با بنگتن ۳
پارت ۴
چند رو گذشت و نامجون ما دوتا رو برد بیرون سر راه برامون قهوه خرید توی لیوان من زهر ریخته بود ما خوردیم و چند ثانیه بعد چشام سیاهی رفت و از هوش رفتم
شوگا:ات ات چی شد ات
نامجون:پاد زهرش دسته منه میخایی بدم بهت باید ازش دور شی
شوگا:چیکار کردی لعنتی
نامجون شیشه پاد زهرو هی تکون میداد منم خون بالا میاوردم با اینک بیهوش بودم
شوگا:اونو بده
شیشه رو کشید کنار
نامجون:بخایی دست از پا خطا کنی انداختمش دور ببین ۱۰ دقیقه وقت داری توی این ۱۰ دقیقه کل معده اش داغون میشه اما پاد زهر توی ۱۰ ثانیه نجاتش میده بهتر مجنون بازی در نیاری اگ قرار ات مال من نشه نمیزار مال کس دیگ ایی بشه
شوگا:باشه باشه هرکاری بگی میکنم بده اونو (التماس)
نامجون: از ماشین برو پایین بهش پاد زهرو میدم وقتی برگشتیم خونه تو باهاش بهم میزنی ازش دوری میشی ۷ دقیقه بیشتر باقی نمونده ها
شوگا:باشع (بغض)
از ماشین پیاده شد و نامجون پاد زهرو بهم داد ۱۰ ثانیه بعدش بهوش اومدم کل لباسم خونی بود با چشام دمبال شوگا میگشتم هیچکس نبود فقط نامجون
نامجون: این همون پسری بود ک عاشقشی ی دختره دیگ رو ب تو ترجیع داد بهت زهر داد من نجاتت دادم
ات:چی
نامجون:شوگا رفت ولت کرد
ات:دروغ میگی داری دروغ میگی(بغض)
توی راه برام لباس خرید توی ماشین عوضش کردم وقتی رفتیم خونه دیدن شوگا بال در آورد دویدم سمتش
شوگا:وایسا همچی بین ما تمومه
شوگا رفت توی اتاقش و درشو بست پشت سرش با گریه دویدم ب درش مشت میکوبیدم
ات:شوگا باز کن نمیتونی ولم کنی نامردی نکن شوگا بی انصاف نباش باز کن(گریه)
جین اومد بلندم کرد و بردتم توی اتاق
جین:مطمئن بودی ک
بغلش کردمو شروع کردم ب گریه کردن
پارت ۴
چند رو گذشت و نامجون ما دوتا رو برد بیرون سر راه برامون قهوه خرید توی لیوان من زهر ریخته بود ما خوردیم و چند ثانیه بعد چشام سیاهی رفت و از هوش رفتم
شوگا:ات ات چی شد ات
نامجون:پاد زهرش دسته منه میخایی بدم بهت باید ازش دور شی
شوگا:چیکار کردی لعنتی
نامجون شیشه پاد زهرو هی تکون میداد منم خون بالا میاوردم با اینک بیهوش بودم
شوگا:اونو بده
شیشه رو کشید کنار
نامجون:بخایی دست از پا خطا کنی انداختمش دور ببین ۱۰ دقیقه وقت داری توی این ۱۰ دقیقه کل معده اش داغون میشه اما پاد زهر توی ۱۰ ثانیه نجاتش میده بهتر مجنون بازی در نیاری اگ قرار ات مال من نشه نمیزار مال کس دیگ ایی بشه
شوگا:باشه باشه هرکاری بگی میکنم بده اونو (التماس)
نامجون: از ماشین برو پایین بهش پاد زهرو میدم وقتی برگشتیم خونه تو باهاش بهم میزنی ازش دوری میشی ۷ دقیقه بیشتر باقی نمونده ها
شوگا:باشع (بغض)
از ماشین پیاده شد و نامجون پاد زهرو بهم داد ۱۰ ثانیه بعدش بهوش اومدم کل لباسم خونی بود با چشام دمبال شوگا میگشتم هیچکس نبود فقط نامجون
نامجون: این همون پسری بود ک عاشقشی ی دختره دیگ رو ب تو ترجیع داد بهت زهر داد من نجاتت دادم
ات:چی
نامجون:شوگا رفت ولت کرد
ات:دروغ میگی داری دروغ میگی(بغض)
توی راه برام لباس خرید توی ماشین عوضش کردم وقتی رفتیم خونه دیدن شوگا بال در آورد دویدم سمتش
شوگا:وایسا همچی بین ما تمومه
شوگا رفت توی اتاقش و درشو بست پشت سرش با گریه دویدم ب درش مشت میکوبیدم
ات:شوگا باز کن نمیتونی ولم کنی نامردی نکن شوگا بی انصاف نباش باز کن(گریه)
جین اومد بلندم کرد و بردتم توی اتاق
جین:مطمئن بودی ک
بغلش کردمو شروع کردم ب گریه کردن
۳.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.