🌱part 12 🌱چند پارتی
🌱part 12 🌱چند پارتی
جیمین وقتی ات رو رویه تخت بیمارستان دید دستگاه شک بهش وصل بود دکتر داشت بهش شک میداد
دکتر: بزار رویه 300
پرستار : آمادهاست دکتر
دکتر : قلبش نمی زنه بزار رویه 350
پرستار: آماده ست
دکتر: بازم قلبش نمی زنه
جیمین: نه نه یه کاری بکنید اون اون باید قلبش بزنه اون اون مریضی قلبی داره لطفا یه کاری بکنید
دکتر: معذرت میخوام
جیمین که قط امید نکرده بود زود رفت سمته تختی که ات روش بود
کناره تخت نشست و با چشمای پر از اشک
لب زد و گفت
جیمین: ات لطفا برگرد منو تنها نزار من نمیتونم برگرد هان ات من عاشقتم
پرستار : دکتر قلبش دوباره میزنه
جیمین با شنیدن حرف پرستار خیلی خوشحال شد اشکاشو پاک کرد
دکتر : مریض برگشت
____________________________________________
____
{ ویو دوماه بعد }
دو ماهی میگذره ات تویه کما ست جیمین تویه این دوماه حتا چشم از ات برنداشته همش پیشه ات بود
یه روز به جیمین از طرف کمپانی زنگ اومد جیمین رفت کمپانی تویه جلسه یه مهمی بود که گوشیشزنگ خورد گوشیش رو جواب با صدای ات که پشته گوشی بود شکه شد خودکار از دستش افتاد رویه زمین
ات: الو جیمین میشه بیای بیمارستان
جیمین شکه شده بود هیچ حرفی نمیزد زود از صندلی بلند شد رفت سوار ماشین شد گوشیشو قط نکرد اون فکر میکردم این یه خوابه
ات: جیمین صدامو می شنوی
جیمین: بگو که این یه خواب نیست
ات: نه این خواب نیست
جیمین رسید بیمارستان گوشیو قط نکرد
داشت می دوید سمته اتاق ات
وقتی رسید دره اتاقو باز کرد تهیونگ و لینا و جونکوک رونا همونجا بودن
اما با دیدن ات که رویه تخت نشسته چشماش پر از اشک شدن
خیلی آروم رفت سمته ات
ات: جیمین میخواستم بهت یچیزی
با بغل کردن ات حرفش قط شد جیمین اون رو در آغوشش گرفت
جیمین: هان ات عاشقتم
ات که بغض کرده بود با حرف جیمین اشکاش سرازیر شدن
ات: م م منم عاشقتم
ات که بی صدا گریه میکردم جیمین متوجه گریه یه ات شده بود اون رو از آغوشش در آورد
صورتشو با دستاش قاب کرد و اشکاشو با انگشته شصتش پارک کرد و گفت
جیمین: اون چشمای الماسیت رو قرمز نکن
ات: ب باشه
جیمین لباشو گذاشت رویه لبای ات هم همکاری کرد
و این شد که ات اولین بوسه اش رو پارک جیمین داشت
{ و اینم پایان چند پارتی معجزه عشق }
میدونم مسخره نوشتمش ولی شما به بزرگی خودتون
یونجین اعظم رو ببخشید
پلیززززززززز
جیمین وقتی ات رو رویه تخت بیمارستان دید دستگاه شک بهش وصل بود دکتر داشت بهش شک میداد
دکتر: بزار رویه 300
پرستار : آمادهاست دکتر
دکتر : قلبش نمی زنه بزار رویه 350
پرستار: آماده ست
دکتر: بازم قلبش نمی زنه
جیمین: نه نه یه کاری بکنید اون اون باید قلبش بزنه اون اون مریضی قلبی داره لطفا یه کاری بکنید
دکتر: معذرت میخوام
جیمین که قط امید نکرده بود زود رفت سمته تختی که ات روش بود
کناره تخت نشست و با چشمای پر از اشک
لب زد و گفت
جیمین: ات لطفا برگرد منو تنها نزار من نمیتونم برگرد هان ات من عاشقتم
پرستار : دکتر قلبش دوباره میزنه
جیمین با شنیدن حرف پرستار خیلی خوشحال شد اشکاشو پاک کرد
دکتر : مریض برگشت
____________________________________________
____
{ ویو دوماه بعد }
دو ماهی میگذره ات تویه کما ست جیمین تویه این دوماه حتا چشم از ات برنداشته همش پیشه ات بود
یه روز به جیمین از طرف کمپانی زنگ اومد جیمین رفت کمپانی تویه جلسه یه مهمی بود که گوشیشزنگ خورد گوشیش رو جواب با صدای ات که پشته گوشی بود شکه شد خودکار از دستش افتاد رویه زمین
ات: الو جیمین میشه بیای بیمارستان
جیمین شکه شده بود هیچ حرفی نمیزد زود از صندلی بلند شد رفت سوار ماشین شد گوشیشو قط نکرد اون فکر میکردم این یه خوابه
ات: جیمین صدامو می شنوی
جیمین: بگو که این یه خواب نیست
ات: نه این خواب نیست
جیمین رسید بیمارستان گوشیو قط نکرد
داشت می دوید سمته اتاق ات
وقتی رسید دره اتاقو باز کرد تهیونگ و لینا و جونکوک رونا همونجا بودن
اما با دیدن ات که رویه تخت نشسته چشماش پر از اشک شدن
خیلی آروم رفت سمته ات
ات: جیمین میخواستم بهت یچیزی
با بغل کردن ات حرفش قط شد جیمین اون رو در آغوشش گرفت
جیمین: هان ات عاشقتم
ات که بغض کرده بود با حرف جیمین اشکاش سرازیر شدن
ات: م م منم عاشقتم
ات که بی صدا گریه میکردم جیمین متوجه گریه یه ات شده بود اون رو از آغوشش در آورد
صورتشو با دستاش قاب کرد و اشکاشو با انگشته شصتش پارک کرد و گفت
جیمین: اون چشمای الماسیت رو قرمز نکن
ات: ب باشه
جیمین لباشو گذاشت رویه لبای ات هم همکاری کرد
و این شد که ات اولین بوسه اش رو پارک جیمین داشت
{ و اینم پایان چند پارتی معجزه عشق }
میدونم مسخره نوشتمش ولی شما به بزرگی خودتون
یونجین اعظم رو ببخشید
پلیززززززززز
۴.۴k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.