🌱part 10 🌱چند پارتی
🌱part 10 🌱چند پارتی
جیمین پشته فرمون ماشین نشست جونکوک و تهیونگ هم نشستن تویه ماشین
ات
چشمامو باز کردم هیچکس تویه اتاق نبودن از جام بلند شدم قلبم درده شدیدی گرفت دستمو گذاشتم رویه قلبم و به سختی از اتاق رفتم بیرون لینا و رونا تویه سالون وایستاده بودن دور و بره سالون رو نگاهی انداختم جیمین نبود ات با نگرانی اینکه نکنه جیمین رفته باشه زود رفت سمته لینا و با صدای گرفته گفت
ات: جیمین کجاست
لینا: ات اونا رفتن
ات درده قلبش بیشتر شد و چشماش پر از اشک شدن لب زد و گفت
ات: نه نه نه جیمین نباید بره
جیمین آخرین دفعه به خونه نگاهی انداخت دلش نمی شد از اون خونه بره خونه ای که توش عاشقش شده خونه ای که عشقه مریضش توشه خونه ای که فقط اونجا خوشحاله
از چشمای مثله کهکشانی اشکاش سرازیر شدن
دل کند و ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
ات وقتی از خونه اومد بیرون ماشینه اونا حرکت کرده بود
ات با خیلی بدو بدو دنبال ماشین رفت لینا و رونا خیلی صداش زدن اما ات اصلا گوش نمیداد فقط داشت دنبال ماشین می دوید و گریه میکرد
ات: جیمین لطفا نرو جیمین خواهش میکنم تنهام نزار لطفا
جیمین که پشته سرشو اصلا نگاه نکرد فقط رانندگی میکرد
ات خیلی دنباله ماشین دویید ولی نرسید افتاد رویا زمین زانو هاش زخمی شدن از شدته درد قلبی که داشت دستشو گذاشت رویه قلبش و با گریه گفت
ات: پارک جیمین هق نرو هق هق من عاشقتم
ات با همون حالی که داشت با گریه با درو قلبش با زانو های زخمیش همونجا نشست
🌱🌱🌱
جیمین پشته فرمون ماشین نشست جونکوک و تهیونگ هم نشستن تویه ماشین
ات
چشمامو باز کردم هیچکس تویه اتاق نبودن از جام بلند شدم قلبم درده شدیدی گرفت دستمو گذاشتم رویه قلبم و به سختی از اتاق رفتم بیرون لینا و رونا تویه سالون وایستاده بودن دور و بره سالون رو نگاهی انداختم جیمین نبود ات با نگرانی اینکه نکنه جیمین رفته باشه زود رفت سمته لینا و با صدای گرفته گفت
ات: جیمین کجاست
لینا: ات اونا رفتن
ات درده قلبش بیشتر شد و چشماش پر از اشک شدن لب زد و گفت
ات: نه نه نه جیمین نباید بره
جیمین آخرین دفعه به خونه نگاهی انداخت دلش نمی شد از اون خونه بره خونه ای که توش عاشقش شده خونه ای که عشقه مریضش توشه خونه ای که فقط اونجا خوشحاله
از چشمای مثله کهکشانی اشکاش سرازیر شدن
دل کند و ماشینو روشن کرد و حرکت کرد
ات وقتی از خونه اومد بیرون ماشینه اونا حرکت کرده بود
ات با خیلی بدو بدو دنبال ماشین رفت لینا و رونا خیلی صداش زدن اما ات اصلا گوش نمیداد فقط داشت دنبال ماشین می دوید و گریه میکرد
ات: جیمین لطفا نرو جیمین خواهش میکنم تنهام نزار لطفا
جیمین که پشته سرشو اصلا نگاه نکرد فقط رانندگی میکرد
ات خیلی دنباله ماشین دویید ولی نرسید افتاد رویا زمین زانو هاش زخمی شدن از شدته درد قلبی که داشت دستشو گذاشت رویه قلبش و با گریه گفت
ات: پارک جیمین هق نرو هق هق من عاشقتم
ات با همون حالی که داشت با گریه با درو قلبش با زانو های زخمیش همونجا نشست
🌱🌱🌱
۳.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.