عشق خشن من ❤️ پارت 27

ویو اون وو
با دیدن اون صحنه و اون حرف انگار کله دنیا رو سرم خراب شده بود خشکم زد یعنی این همه مدت کلش دروغ بود همشون بهم دروغ می گفتن.....

ویو جیسو
امروز رفتم شرکت که چا اون وو رو سورپرایز کنم داشتم میرفتم به سمت اتاقش که یکی دستم رو کشد و برد تو یکی از اتاقهای خالی وقتی برگشتم اون دیدم خشکم زد
÷تو تو اینجا چیکار می کنی دیونه شدی
¢عشقم دلم برات تنگ شده بود
÷هی برو کنار الان یکی میبینه
¢جیسو اعصاب منو بهم نریز وگرنه
÷وگرنه چی هان وگرنه چی میری همه چیو به اون وو میگی . بهش میگی که من حامله نیستم فقط برای اینکه منو ترک نکنه به اون دختر هرزه نزدیک نشه این حرف رو زدم یا نه مخای بری به هم بگی من اون وقع بهشون دروغ گفتم که باید چا اون وو از ا.ت دور بشه تا حافظش برگرده تا من به پول و جایگاهی که مخاستم برسم چی مخای بری بهش بگی بگی که من این مدت با تو رابطه داشتم هان
¢جیسو
÷جیسو چی هان لعنتی منو تو به این پول نیاز داریم
وقتی برگشتم و چااون وو رو تو چهار چوب در دیدم خشکم زد یعنی کله حرفام رو شنیده نه خدای من الان چه گروهی بخورم
÷عزیزم
÷عزیزم وایستا لطفاً وایسا
بدون اینکه به حرفام گوش بده اونجا رو ترک کرد و پشت سرشم نگاه نکرد ......