عشق خشن من ❤️ پارت 26
ویو چا اون وو
صبح زود بیدار شدم و رفتم یه دوش پنج مینی گرفتم و آمدم بیرون لباسم رو پوشیدم به سمت شرکت حرکت کردم وقتی رسیدم شرکت ا.ت رو رو هم دیدم می خواستم برم سمتش که کای رفت پیشش و بهم لبخند زدن و دست دادن و رفتن داخل شرکت اعصابم خیلی خورد شد نمی دونم چرا ولی وقتی یه مرده دیگه به ا.ت نزدیک میشه من عصبانی میشم حس خیلی خاصی بهم میده این دختر .
خودم رو جمع و جور کردم و رفتم داخل تو اتاق نشسته بود داشتم پرونده ها رو نگاه می کردم منشیم قهوه برام آورده بود که دستم خورد و افتاد روی لباسم
لباس سفیدم لک شد خوب بود که با خودم لباس آورده بودم هر بار که مخاستم لباسم رو عوض کنم یکی می آمد اتاق پس تصمیم گرفتم برم یکی از اتاقهای شرکت که خالیه به سمت اتاق رفتم وقتی در اتاق رو باز کردم خشکم زد ..
ویو ا.ت
صبح زود از خواب بیدار شدم رفتم جلو آینه به خودم نگاه کردم از بس دیشب گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود رفتم یه دوش گرفتم و آمد مخاستم لباسم رو به پوشم که نگاهم به کبودی روی پهلوم افتاد بزرگ تر شده بود علاوه بر اون روی شونم یه کبودی دیگه بود این یعنی برای چی بود اصلا چطور کبود شده بودن ذهنم درگیر شد تصمیم گرفتم که امروز بعد کار برم دکتر و دلیل این کبودی و درد های ناگهانی رو بدونم
به سمت شرکت رفتم .
دم در شرکت بود که کای صدام کرد وایستادم و نگاهش کردم
÷سلام
+سلام
÷ببینم خوبی
+اهم خوبم
÷خوب
یه لبخند زدم
÷میگم ا.ت
+بله
÷میشه بعد کار بریم یه قهوه بخوریم
+خوب راستش من .......
÷لطفا بهونه نیار
+باشه پس میرم
÷یس
باهم دیگه رفتم داخل شرکت بعدشم هرکس رفتیم تو اتاق هامون .
داشتم کار می کردم که نگاهم به لباسم افتاد جای لک بستنی که مین هو خورده بود هنوز حاش مونده بود من که صبح حالم خوب نبود بدون نگاه کردن بهش پوشیدم به منشی تلفن زدم و گفتم یه لباس برم بیاره منشی یه لباس برام آورد و منم رفتم تو یه اتاق خالی و لباسم رو در آوردم که یه دفعه در باز شد و .....
صبح زود بیدار شدم و رفتم یه دوش پنج مینی گرفتم و آمدم بیرون لباسم رو پوشیدم به سمت شرکت حرکت کردم وقتی رسیدم شرکت ا.ت رو رو هم دیدم می خواستم برم سمتش که کای رفت پیشش و بهم لبخند زدن و دست دادن و رفتن داخل شرکت اعصابم خیلی خورد شد نمی دونم چرا ولی وقتی یه مرده دیگه به ا.ت نزدیک میشه من عصبانی میشم حس خیلی خاصی بهم میده این دختر .
خودم رو جمع و جور کردم و رفتم داخل تو اتاق نشسته بود داشتم پرونده ها رو نگاه می کردم منشیم قهوه برام آورده بود که دستم خورد و افتاد روی لباسم
لباس سفیدم لک شد خوب بود که با خودم لباس آورده بودم هر بار که مخاستم لباسم رو عوض کنم یکی می آمد اتاق پس تصمیم گرفتم برم یکی از اتاقهای شرکت که خالیه به سمت اتاق رفتم وقتی در اتاق رو باز کردم خشکم زد ..
ویو ا.ت
صبح زود از خواب بیدار شدم رفتم جلو آینه به خودم نگاه کردم از بس دیشب گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود رفتم یه دوش گرفتم و آمد مخاستم لباسم رو به پوشم که نگاهم به کبودی روی پهلوم افتاد بزرگ تر شده بود علاوه بر اون روی شونم یه کبودی دیگه بود این یعنی برای چی بود اصلا چطور کبود شده بودن ذهنم درگیر شد تصمیم گرفتم که امروز بعد کار برم دکتر و دلیل این کبودی و درد های ناگهانی رو بدونم
به سمت شرکت رفتم .
دم در شرکت بود که کای صدام کرد وایستادم و نگاهش کردم
÷سلام
+سلام
÷ببینم خوبی
+اهم خوبم
÷خوب
یه لبخند زدم
÷میگم ا.ت
+بله
÷میشه بعد کار بریم یه قهوه بخوریم
+خوب راستش من .......
÷لطفا بهونه نیار
+باشه پس میرم
÷یس
باهم دیگه رفتم داخل شرکت بعدشم هرکس رفتیم تو اتاق هامون .
داشتم کار می کردم که نگاهم به لباسم افتاد جای لک بستنی که مین هو خورده بود هنوز حاش مونده بود من که صبح حالم خوب نبود بدون نگاه کردن بهش پوشیدم به منشی تلفن زدم و گفتم یه لباس برم بیاره منشی یه لباس برام آورد و منم رفتم تو یه اتاق خالی و لباسم رو در آوردم که یه دفعه در باز شد و .....
۱۲.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.