عشق خشن من ❤️ پارت 30
ویو ا.ت
تو سالن انتظار منتظر نوبیتم بودم که اسمم رو صدا کردن از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاق دکتر
+سلام
د: سلام بفرمایید خانم لی
+ممنون
د:خوب خانم لی ایشلا که مشکل خاصی پیش نیومده باشه که آمدین اینجا
+منم نمی دونم آقای دکتر اما این روز حالم اصلا خوب نیست . کبودی های زیادی خود به خود روی بدنم نمایان میشن و یهو شکمم درد می کنه و سر گیجه میگیرم آقای دکتر بنظر شما مشکل چیه
دکتر یکم صورتش بهم ریخت و ناراحت شد عینکش رو داد عقب و یه نفس عمیق بیرون دادو گفت :الان نمی تونم جواب قطعی بهتون بدم خانم ا.ت باید چند تا آزمایش از شما بگیرم بعداً خودمون می فهممیپ الان چند آزمایش ازتون میگیرم و فردا می تونید دوباره بیاید اینجا
+بله ممنون
از بیمارستان بیرون آمدم و رفتم دنبال مین هو اون از مهد آورد و از اونجا رفتیم شرکت پیش اون وو در اتاق اون وو رو زدیم
+عشقم مزاحم نمخایی
؟بابایی
مین هو دوید سمت اون وو و اون محکم بغل کرد
_کاش هر روز از این مزاحم ها بودن
رفتم سمتشون و و یه بوس کوچیک روی لبای اون وو گذاشتم
+اگه آنقدر مزاحم دوست داشتی خوب میگفتی هر روز می آمدیم
_خوب گفتم هر روز بیاین
+چشم هر روز میایم
؟بابا می دونستی مامان بزرگ اینا امشب مهمونی گرفتن و ما هم دعوتیم
_اره می دونستم
؟ میریم
_البته که میریم
+عشقم من و مین هو از اینجا میریم خرید خواستم بهت خبر بدم بعدشم میریم خونه آماده بشیم و
منتظرت می مونیم باشه
_باشه عشقم
از چا اون وو خدا حافظی کردیم و منو مین هو رفتیم خرید و کلی چیز میز خریدم و رفتیم خونه منتظر اون موندیم که از شرکت رسید و زود آماده شد به خونه پدر و مادر اون وو رفتیم از ماشین پیدا شدیم کلی مهمون دعوت کرده بودن خدا می دونه که چه خبر امروز پدر بزرگ اون وو هم آمده بود حتما میخواستن یه خبر مهم بدن رفتیم داخل همه به استقبال مون آمدن مین هو هم رفت پیش پدر و مادر بزرگش و......
تو سالن انتظار منتظر نوبیتم بودم که اسمم رو صدا کردن از جام بلند شدم و رفتم سمت اتاق دکتر
+سلام
د: سلام بفرمایید خانم لی
+ممنون
د:خوب خانم لی ایشلا که مشکل خاصی پیش نیومده باشه که آمدین اینجا
+منم نمی دونم آقای دکتر اما این روز حالم اصلا خوب نیست . کبودی های زیادی خود به خود روی بدنم نمایان میشن و یهو شکمم درد می کنه و سر گیجه میگیرم آقای دکتر بنظر شما مشکل چیه
دکتر یکم صورتش بهم ریخت و ناراحت شد عینکش رو داد عقب و یه نفس عمیق بیرون دادو گفت :الان نمی تونم جواب قطعی بهتون بدم خانم ا.ت باید چند تا آزمایش از شما بگیرم بعداً خودمون می فهممیپ الان چند آزمایش ازتون میگیرم و فردا می تونید دوباره بیاید اینجا
+بله ممنون
از بیمارستان بیرون آمدم و رفتم دنبال مین هو اون از مهد آورد و از اونجا رفتیم شرکت پیش اون وو در اتاق اون وو رو زدیم
+عشقم مزاحم نمخایی
؟بابایی
مین هو دوید سمت اون وو و اون محکم بغل کرد
_کاش هر روز از این مزاحم ها بودن
رفتم سمتشون و و یه بوس کوچیک روی لبای اون وو گذاشتم
+اگه آنقدر مزاحم دوست داشتی خوب میگفتی هر روز می آمدیم
_خوب گفتم هر روز بیاین
+چشم هر روز میایم
؟بابا می دونستی مامان بزرگ اینا امشب مهمونی گرفتن و ما هم دعوتیم
_اره می دونستم
؟ میریم
_البته که میریم
+عشقم من و مین هو از اینجا میریم خرید خواستم بهت خبر بدم بعدشم میریم خونه آماده بشیم و
منتظرت می مونیم باشه
_باشه عشقم
از چا اون وو خدا حافظی کردیم و منو مین هو رفتیم خرید و کلی چیز میز خریدم و رفتیم خونه منتظر اون موندیم که از شرکت رسید و زود آماده شد به خونه پدر و مادر اون وو رفتیم از ماشین پیدا شدیم کلی مهمون دعوت کرده بودن خدا می دونه که چه خبر امروز پدر بزرگ اون وو هم آمده بود حتما میخواستن یه خبر مهم بدن رفتیم داخل همه به استقبال مون آمدن مین هو هم رفت پیش پدر و مادر بزرگش و......
۸.۷k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.