نه قهرمان
نه قهرمان
پارت ۳۳
فلش بک به ۲ ساعت بعد
میا به هوش می آید دو و برش رو نگاه میکند مایک نبود یه نگاه به شکمش کرد درسته عمل تمام شد و مایک از اینجا رفت تا خواست بلند بشو یهو در باز شد و ملکه با کامیلا و سوفیا داخل اتاق آمدند ملکه گفت :
دکتر گفت باید چند روز استراحت کنی و یه سری دارو داد که باید بخوری
میا : نیازی نیست من خوبم
ملکه : ولی برای سلامتی خودت هم که شده باید اینکار رو انجام بدی
میا : ( تو دلش : منو تا حد مرگ زدید بعد الان نگران من شدید وایسا از اینجا برم یه بلایی سرت بیارم که کیف کنی ) باشه
کامیلا : مامان لطفاً از اتاق برو بیرون من و سوفیا یه کار کوچیک با میا داریم
ملکه : باشه
ملکه از اتاق رفت بیرون که سوفیا و کاملا آمدند سمت میا و سوفیا دستای میا از پشت گرفت که میا دستاشو آزاد کرد و گفت :
هوی چه غلطی میکنی
کامیلا : حرف اضافه نزن بلند شو باهات کار دارم
میا : انگار کور هم هستی نمیبینی بخاطر خواهر عوضی چه بلایی سرم اومده
سوفیا : درست صحبت کن تا دندوناتو تو دهنت خورد نکردم
میا ( با پشت دست محکم میزنش به صورت سوفیا و میگه ) : فعلا مواظب باش دندان های خودت خورد نشه
کامیلا : تو فکر کردی کی هستی که با شاهزاده مملکت اینجوری حرف میزنی ها فکر کردی از وقتی آمدی اینجا همچی برات گل و بلبل است نه خیر تو برده مایی و باید برای ما کار کنی
میا : چشم قربان امر دیگه ای ندارید برو بابا دلت خوشه
کامیلا : هر چی گفتم باید بگی چشم و گرنه عواقب خوبی نداری
میا : احیانا خبر داری که داری با بزرگترین قهرمان دنیا حرف میزنی ها تو جوجه مثلاً میخوای چیکار کنی ببینی در افتادن با من عاقبت خوبی ندارد ها
کامیلا : مثلاً میخوای چیکار کنی
میا : خودت خواستی
یهو میا با قدرتش خودشو غیب میکنه و چراغ های اتاق خاموش میشوند اتاق تاریک تاریک شده بود کامیلا و سوفیا نترسیدند که یهو یه باد کامیلا و سوفیا رو با شتاب میزنه به دیوار که
ادامه دارد
پارت ۳۳
فلش بک به ۲ ساعت بعد
میا به هوش می آید دو و برش رو نگاه میکند مایک نبود یه نگاه به شکمش کرد درسته عمل تمام شد و مایک از اینجا رفت تا خواست بلند بشو یهو در باز شد و ملکه با کامیلا و سوفیا داخل اتاق آمدند ملکه گفت :
دکتر گفت باید چند روز استراحت کنی و یه سری دارو داد که باید بخوری
میا : نیازی نیست من خوبم
ملکه : ولی برای سلامتی خودت هم که شده باید اینکار رو انجام بدی
میا : ( تو دلش : منو تا حد مرگ زدید بعد الان نگران من شدید وایسا از اینجا برم یه بلایی سرت بیارم که کیف کنی ) باشه
کامیلا : مامان لطفاً از اتاق برو بیرون من و سوفیا یه کار کوچیک با میا داریم
ملکه : باشه
ملکه از اتاق رفت بیرون که سوفیا و کاملا آمدند سمت میا و سوفیا دستای میا از پشت گرفت که میا دستاشو آزاد کرد و گفت :
هوی چه غلطی میکنی
کامیلا : حرف اضافه نزن بلند شو باهات کار دارم
میا : انگار کور هم هستی نمیبینی بخاطر خواهر عوضی چه بلایی سرم اومده
سوفیا : درست صحبت کن تا دندوناتو تو دهنت خورد نکردم
میا ( با پشت دست محکم میزنش به صورت سوفیا و میگه ) : فعلا مواظب باش دندان های خودت خورد نشه
کامیلا : تو فکر کردی کی هستی که با شاهزاده مملکت اینجوری حرف میزنی ها فکر کردی از وقتی آمدی اینجا همچی برات گل و بلبل است نه خیر تو برده مایی و باید برای ما کار کنی
میا : چشم قربان امر دیگه ای ندارید برو بابا دلت خوشه
کامیلا : هر چی گفتم باید بگی چشم و گرنه عواقب خوبی نداری
میا : احیانا خبر داری که داری با بزرگترین قهرمان دنیا حرف میزنی ها تو جوجه مثلاً میخوای چیکار کنی ببینی در افتادن با من عاقبت خوبی ندارد ها
کامیلا : مثلاً میخوای چیکار کنی
میا : خودت خواستی
یهو میا با قدرتش خودشو غیب میکنه و چراغ های اتاق خاموش میشوند اتاق تاریک تاریک شده بود کامیلا و سوفیا نترسیدند که یهو یه باد کامیلا و سوفیا رو با شتاب میزنه به دیوار که
ادامه دارد
- ۲.۴k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط