نه قهرمان
نه قهرمان
پارت ۳۴
ادمین :
یهو یه سایه خیلی بزرگ از کنار آنها سریع رد میشود کامیلا کمی ترسیده بود گفت :
همه زورت همین بود
یهو یه صدای رعد و برق خیلی زیاد بلند شد و چراغ ها چشمک میزدند و یه موجود ترسناک دقیقا کنار پنجره وایساده بود اون میا بود خودشو به یه موجود ترسناک و دراز تبدیل کرده بود هر بار که چراغ خاموش و روشن میشد میا به کامیلا و سوفیا نزدیک از میشد و لبخند روی صورتش ترسناک و ترسناک تر میشد میا نزدیک کامیلا و سوفیا شده بود سوفیا با ترس گفت :
ولمون کن عوضی
میا : تازه شروع شده ( با لحن ترسناک )
یهو میا عقب رفت و با ناخن های بزرگش روی دیوار خط می انداخت صدای خش خش بلند می آمد که یهو وسایل شروع به جا به جا شده میکردند بعضی از وسایل با شتاب به هم میخوردند و صدای خیلی بلندی داشت سوفیا خیلی ترسیده بود و فرار کرد و خواست دستگیره رو پایین بیاورد یهو بلند شد و با شتاب افتاد روی تخت میا کم کم بهش نزدیک میشد سوفیا از ترس نمیتونستم چشمانش باز کنه ولی میا با صدای خیلی بلندی میخندید و نزدیکش میشد یهو کامیلا میز کنارش رو بر میداره و محکم میزنه به پهلو میا میا اصلا دردش نمیگیره و کامیلا و سوفیا رو بلند میکنه که کامیلا میگه :
ولمون کن اشغال کثافت (داد و ترسیده )
میا : گفته بودم در افتادن با من عاقبت خوبی نداره ها (پوزخند )
سوفیا : هر کاری که ب.بخوای ان.انجام میدهیم فقط ..ولمون کن ( ترسیده )
میا : هر کاری
سوفیا : آ.اره هر کاری ( ترسیده )
میا : باشه
و سوفیا و کامیلا رو زمین میذاره و بهشون میگه :
من آزادتون میکنم ولی نباید درباره این اتفاق به هیچکس مخصوصا ملکه و پادشاه بگید
کامیلا : با.. باشه قبول ( ترس زیاد )
میا : وای به حالتون اگر بفهمم به کسی چیزی گفتید اونوقت قول نمیدهم آتیشتون نزنم
سوفیا : با .باشه ق.قول می.می.. میدهیم
میا : آفرین
میا عقب میرود و سریع به سمت کامیلا و سوفیا میدود که این کامیلا و سوفیا و بیشتر میترسونه و میا با قدرتش وارد ذهنشان میشود و آنها رو بیهوش میکند
بعد از اینکه سوفیا و کامیلا بیهوش میشود به حالت عادی خودش بر میگردد و آنها رو داخل اتاقشون میذارد و بر میگردد به اتاق خودش همه ی صدای خش خش و شکستن الکی بوده و میا آنها رو هیپنوتیزم کرده بوده
ویو میا :
برگشتم به اتاق خودم وای چقدر کیف داد حقشون بود تا باشه با من در نیوفتند به سمت تخت رفت که به کاغذ زیر تخت دید کنجکاو شد کاغذ و برداشت و
ادامه دارد ....
پارت ۳۴
ادمین :
یهو یه سایه خیلی بزرگ از کنار آنها سریع رد میشود کامیلا کمی ترسیده بود گفت :
همه زورت همین بود
یهو یه صدای رعد و برق خیلی زیاد بلند شد و چراغ ها چشمک میزدند و یه موجود ترسناک دقیقا کنار پنجره وایساده بود اون میا بود خودشو به یه موجود ترسناک و دراز تبدیل کرده بود هر بار که چراغ خاموش و روشن میشد میا به کامیلا و سوفیا نزدیک از میشد و لبخند روی صورتش ترسناک و ترسناک تر میشد میا نزدیک کامیلا و سوفیا شده بود سوفیا با ترس گفت :
ولمون کن عوضی
میا : تازه شروع شده ( با لحن ترسناک )
یهو میا عقب رفت و با ناخن های بزرگش روی دیوار خط می انداخت صدای خش خش بلند می آمد که یهو وسایل شروع به جا به جا شده میکردند بعضی از وسایل با شتاب به هم میخوردند و صدای خیلی بلندی داشت سوفیا خیلی ترسیده بود و فرار کرد و خواست دستگیره رو پایین بیاورد یهو بلند شد و با شتاب افتاد روی تخت میا کم کم بهش نزدیک میشد سوفیا از ترس نمیتونستم چشمانش باز کنه ولی میا با صدای خیلی بلندی میخندید و نزدیکش میشد یهو کامیلا میز کنارش رو بر میداره و محکم میزنه به پهلو میا میا اصلا دردش نمیگیره و کامیلا و سوفیا رو بلند میکنه که کامیلا میگه :
ولمون کن اشغال کثافت (داد و ترسیده )
میا : گفته بودم در افتادن با من عاقبت خوبی نداره ها (پوزخند )
سوفیا : هر کاری که ب.بخوای ان.انجام میدهیم فقط ..ولمون کن ( ترسیده )
میا : هر کاری
سوفیا : آ.اره هر کاری ( ترسیده )
میا : باشه
و سوفیا و کامیلا رو زمین میذاره و بهشون میگه :
من آزادتون میکنم ولی نباید درباره این اتفاق به هیچکس مخصوصا ملکه و پادشاه بگید
کامیلا : با.. باشه قبول ( ترس زیاد )
میا : وای به حالتون اگر بفهمم به کسی چیزی گفتید اونوقت قول نمیدهم آتیشتون نزنم
سوفیا : با .باشه ق.قول می.می.. میدهیم
میا : آفرین
میا عقب میرود و سریع به سمت کامیلا و سوفیا میدود که این کامیلا و سوفیا و بیشتر میترسونه و میا با قدرتش وارد ذهنشان میشود و آنها رو بیهوش میکند
بعد از اینکه سوفیا و کامیلا بیهوش میشود به حالت عادی خودش بر میگردد و آنها رو داخل اتاقشون میذارد و بر میگردد به اتاق خودش همه ی صدای خش خش و شکستن الکی بوده و میا آنها رو هیپنوتیزم کرده بوده
ویو میا :
برگشتم به اتاق خودم وای چقدر کیف داد حقشون بود تا باشه با من در نیوفتند به سمت تخت رفت که به کاغذ زیر تخت دید کنجکاو شد کاغذ و برداشت و
ادامه دارد ....
- ۲.۲k
- ۲۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط