Lust for Love p And She runs away
𝖿𝗈𝗋 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗅𝗎𝗌𝗍
Lust for Love p23 : And She runs away𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Cola-Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
«من..من..بزارینم زمین..شما فقط..فقط استادمین..»
«مطمئنی هانی؟»
دورا مضطرب شد و تکرار کرد:«من..منو بزارین زمین..»
«متاسفم هانی..ولی باید بگم نه.»
قبل از اینکه دورا چیزی بگه،تام راه افتاد و بدون اهمیت به تقلای دورا برای بیرون اومدن از بغلش از پله ها بالا رفت.
توی راهروی طبقه ی بالای عمارت،در چوبی رو باز کرد و دورا رو بلافاصله روی میزش گذاشت.دستاشو کنارش به میز تکیه داد و براش راه فرار نذاشت.
دورا با اضطراب و کمی ترس به تام خیره شده بود:چی..چیکار میکنین؟..من..کجام؟»(سر قبر من،خو چشمای کورتو وا کنی از اون مغزتم کار بکشی میفهمی عمارتشی دیگه😭😭)(خود درگیری های ادمین*)
تام روی صورتش خم شد:«عمارت ریدل..و اینکه..پرسیدی چکار میکنم..عشقمو بهت ابراز میکنم؟یه همچین چیزی..»(بچه روانیشده الهی بمیرم برات-)
دورا سرشو انداخت پایین و ارتباط چشمی گیراشون رو قطع کرد:«نه..این..اشتباهه..شما..»
«میدونم.من استادت بودم،میبینی؟-بودم-.تو متعلق به منی،مال منی.مهم نیست هنوزم منو به چشم استادت میبینی یا نه،اما دیگه حق نداری اقا،استاد یا پروفسور صدام کنی و رسمی حرف بزنی.»
دورا دهنش خشک شده بود و نمیدونست چی باید بگه.فقط سری تکون داد که از این موقعیت فرار کنه،بدون اینکه حواسش باشه چی رو میپذیره و وارد چه راهی میشه.
تام پوزخند صداداری زد:«افرین گود گرل..»
دورا لرزید.تام دستشو گذاشته بود روی کمر ظریفش و نوازشوار حرکت میداد.
دورا دست تام رو بهزور کنار زد،از روی میز پرید پایین و از اتاق خارج شد.
⋆
برای پارت بیست و سوم،لایکها باید به 50 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
Lust for Love p23 : And She runs away𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Cola-Lana Del Rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
«من..من..بزارینم زمین..شما فقط..فقط استادمین..»
«مطمئنی هانی؟»
دورا مضطرب شد و تکرار کرد:«من..منو بزارین زمین..»
«متاسفم هانی..ولی باید بگم نه.»
قبل از اینکه دورا چیزی بگه،تام راه افتاد و بدون اهمیت به تقلای دورا برای بیرون اومدن از بغلش از پله ها بالا رفت.
توی راهروی طبقه ی بالای عمارت،در چوبی رو باز کرد و دورا رو بلافاصله روی میزش گذاشت.دستاشو کنارش به میز تکیه داد و براش راه فرار نذاشت.
دورا با اضطراب و کمی ترس به تام خیره شده بود:چی..چیکار میکنین؟..من..کجام؟»(سر قبر من،خو چشمای کورتو وا کنی از اون مغزتم کار بکشی میفهمی عمارتشی دیگه😭😭)(خود درگیری های ادمین*)
تام روی صورتش خم شد:«عمارت ریدل..و اینکه..پرسیدی چکار میکنم..عشقمو بهت ابراز میکنم؟یه همچین چیزی..»(بچه روانیشده الهی بمیرم برات-)
دورا سرشو انداخت پایین و ارتباط چشمی گیراشون رو قطع کرد:«نه..این..اشتباهه..شما..»
«میدونم.من استادت بودم،میبینی؟-بودم-.تو متعلق به منی،مال منی.مهم نیست هنوزم منو به چشم استادت میبینی یا نه،اما دیگه حق نداری اقا،استاد یا پروفسور صدام کنی و رسمی حرف بزنی.»
دورا دهنش خشک شده بود و نمیدونست چی باید بگه.فقط سری تکون داد که از این موقعیت فرار کنه،بدون اینکه حواسش باشه چی رو میپذیره و وارد چه راهی میشه.
تام پوزخند صداداری زد:«افرین گود گرل..»
دورا لرزید.تام دستشو گذاشته بود روی کمر ظریفش و نوازشوار حرکت میداد.
دورا دست تام رو بهزور کنار زد،از روی میز پرید پایین و از اتاق خارج شد.
⋆
برای پارت بیست و سوم،لایکها باید به 50 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯️ . . .
- ۵.۹k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط