Lust for Love pCome back
𝖿𝗈𝗋 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗅𝗎𝗌𝗍
Lust for Love p27:Come back𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Margaret-Lana del rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
دستاش بی وقفه میلرزیدن و یخ کرده بودن.جوری سریع رانندگی میکرد که خطرناک بود.دستاشو مشت کرده بود و مچشو به فرمون تکیه داده بود.
پیچید توی خیابون فرعی و بعد از چنددقیقه،جلوی عمارت غول پیکر توقف کرد و کیفشو با دستای خونینش برداشت و پیاده شد.مضطرب دستاشو فرو کرد توی جیبهای کتش که کسی متوجه خون سرخ رنگ نشه.فورا از پله های مرمرین بالا رفت و ضربه ای به در زد.چند لحظه بعد؛الف خونگی عمارت در رو باز کرد و تا کمر خم شد و تعظیم کرد:«خوش برگشتین دوشیزه.ارباب منتظرتون بودن خانم.»
دورا با صدای لرزون گفت:«کجان؟»
الف پاسخ داد:«طبقه ی بالا هستن بانو.توی اتاق کارشون هستن.»
دورا از کنار الف رد شد و پاش رو روی اولین پله گذاشت،اما بالا نرفت و پرسید:«کی کارشون تموم میشه؟»
«فکر میکنم نیم ساعت دیگه بانو.»
دورا نفس عمیقی کشید و بالا رفت.به جای رفتن پیش تام،رفت به اتاقش و تصمیم گرفت کمی اراسته بشه.لباساش خونی،دستاش سرخ از یادگار قربانیش و درکل اشفته بود.
کتش به طرفی پرت کرد،پیراهن خیسش رو دراورد،وارد حمام شد و بعد دوش اب گرم بیست دقیقه ای برگشت.
موهاش رو خشک کرد و بافت،لباسش رو تنش کرد و کمی ارایش کرد که تام متوجه رنگ پریدگیش نشه.
تا الان دیگه باید کار تام تموم میشد؛پس نفس عمیقی کشید و از اتاقش خارج شد و به سمت اتاق جلسات ته راهرو رفت.
گوشش رو در چسبوند،تام داخل بود.
اروم در زد و منتظر موند اما صدایی به گوشش نرسید.سریع در باز شد و محکم پرت شد توی بغل نرمی.
دستی دور کمرش قفل شد و دست دیگه ای چونه ش رو بالا اورد،لبهای نرمی لباش رو لمس کردن،اما بوسه مثل لبهای تام نرم نبود.
همراهی کرد و بعد چند دقیقه،بخاطر نفس تنگی جدا شد.
تام لب زد:«میدونی چقدر نگرانت بودم کوچولو؟»
دورا لبخند فیکی زد:«میدونی که به این راحتیا از دستم خلاص نمیشی دیگه؟»صداش زیر بود و انگار از ته چاه میومد.
تام از غم دورا باخبر شد،اما بروز نداد.به جاش براید بغلش کرد و راه افتاد سمت اتاق خودش.
در رو باز کرد و اروم گذاشتش رو تخت.کنارش دراز کشید و بغلش کرد و سرشو گذاشت رو شونش:«لازم نیست توضیح بدی چی شد،خودتو خالی کن و بعدش اگه لازم داشتی باهم حرف بزنیم به حرفات گوش میدم...»
⋆
نجواهایی از نویسنده:
سلام!یهو دلم خواست یکم بنویسم و یه پارت از lust for love(یه فکت:این اسم یکی از البومای لانا دل ری عه و فیت با د ویکنده به معنی ش*هوت برای عشق.برای همینه که کل اهنگای پارتا از لاناست.) بذارم.هنوز کاملا برنگشتم ولی یهو یه خوره افتاد به جونم که بشین پارت بنویس.
چندروزه نوشتن تو ذهنمه ولی ننوشتم و بلاخره امروز یکم نوشتم.ببخشید اگه کم و ناچیزه یا بد نوشتم چون فقط نوشتم که نوشته باشم.شاید بازهم گذاشتم اما مطمئن نیستم.
⋆
برای پارت بیست و هشتم،لایکها باید به 50 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯 . . .
Lust for Love p27:Come back𝜗𝜚
هدفونت رو بزار گوشت، این اهنگ پیشنهادی رو پلی کن و با کرکتر های فن فیکمون همراه شو: Margaret-Lana del rey🎧ྀི ( از پلتفرم هایی مثل اسپاتیفای و یوتیوب در دسترسه و همچنین میتونی از گوگل سرچ، و دانلودش کنی!)
دستاش بی وقفه میلرزیدن و یخ کرده بودن.جوری سریع رانندگی میکرد که خطرناک بود.دستاشو مشت کرده بود و مچشو به فرمون تکیه داده بود.
پیچید توی خیابون فرعی و بعد از چنددقیقه،جلوی عمارت غول پیکر توقف کرد و کیفشو با دستای خونینش برداشت و پیاده شد.مضطرب دستاشو فرو کرد توی جیبهای کتش که کسی متوجه خون سرخ رنگ نشه.فورا از پله های مرمرین بالا رفت و ضربه ای به در زد.چند لحظه بعد؛الف خونگی عمارت در رو باز کرد و تا کمر خم شد و تعظیم کرد:«خوش برگشتین دوشیزه.ارباب منتظرتون بودن خانم.»
دورا با صدای لرزون گفت:«کجان؟»
الف پاسخ داد:«طبقه ی بالا هستن بانو.توی اتاق کارشون هستن.»
دورا از کنار الف رد شد و پاش رو روی اولین پله گذاشت،اما بالا نرفت و پرسید:«کی کارشون تموم میشه؟»
«فکر میکنم نیم ساعت دیگه بانو.»
دورا نفس عمیقی کشید و بالا رفت.به جای رفتن پیش تام،رفت به اتاقش و تصمیم گرفت کمی اراسته بشه.لباساش خونی،دستاش سرخ از یادگار قربانیش و درکل اشفته بود.
کتش به طرفی پرت کرد،پیراهن خیسش رو دراورد،وارد حمام شد و بعد دوش اب گرم بیست دقیقه ای برگشت.
موهاش رو خشک کرد و بافت،لباسش رو تنش کرد و کمی ارایش کرد که تام متوجه رنگ پریدگیش نشه.
تا الان دیگه باید کار تام تموم میشد؛پس نفس عمیقی کشید و از اتاقش خارج شد و به سمت اتاق جلسات ته راهرو رفت.
گوشش رو در چسبوند،تام داخل بود.
اروم در زد و منتظر موند اما صدایی به گوشش نرسید.سریع در باز شد و محکم پرت شد توی بغل نرمی.
دستی دور کمرش قفل شد و دست دیگه ای چونه ش رو بالا اورد،لبهای نرمی لباش رو لمس کردن،اما بوسه مثل لبهای تام نرم نبود.
همراهی کرد و بعد چند دقیقه،بخاطر نفس تنگی جدا شد.
تام لب زد:«میدونی چقدر نگرانت بودم کوچولو؟»
دورا لبخند فیکی زد:«میدونی که به این راحتیا از دستم خلاص نمیشی دیگه؟»صداش زیر بود و انگار از ته چاه میومد.
تام از غم دورا باخبر شد،اما بروز نداد.به جاش براید بغلش کرد و راه افتاد سمت اتاق خودش.
در رو باز کرد و اروم گذاشتش رو تخت.کنارش دراز کشید و بغلش کرد و سرشو گذاشت رو شونش:«لازم نیست توضیح بدی چی شد،خودتو خالی کن و بعدش اگه لازم داشتی باهم حرف بزنیم به حرفات گوش میدم...»
⋆
نجواهایی از نویسنده:
سلام!یهو دلم خواست یکم بنویسم و یه پارت از lust for love(یه فکت:این اسم یکی از البومای لانا دل ری عه و فیت با د ویکنده به معنی ش*هوت برای عشق.برای همینه که کل اهنگای پارتا از لاناست.) بذارم.هنوز کاملا برنگشتم ولی یهو یه خوره افتاد به جونم که بشین پارت بنویس.
چندروزه نوشتن تو ذهنمه ولی ننوشتم و بلاخره امروز یکم نوشتم.ببخشید اگه کم و ناچیزه یا بد نوشتم چون فقط نوشتم که نوشته باشم.شاید بازهم گذاشتم اما مطمئن نیستم.
⋆
برای پارت بیست و هشتم،لایکها باید به 50 تا و کامنتا به 10 تا برسه ، وگرنه فن فیک توی همین تاریکی این که به وجود اومده ، باقی میمونه؛🕯 . . .
- ۵.۴k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط