صبح

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁹
(صبح)
(سر میز صبحانه)
+واییی اصلا اشتها ندارم...میگم! خانمی که قرار بود رژیم بگیری...مثل اینکه داری کل شیرینی هایی که درست میکنمو یه جا میخوری!؟؟
×خب چیکار کنم...؟ بچم نیاید شیر داشته باشه زن داییش؟
+بله بله...شما درست....(حالت تهوع)ببخشید! من الان میام
.......
+عذر میخوام اگه حالتون بد شد...هوفف نمیدونم این چند وقت چم شده...ها چیه بورا چرا اینطور نگاه میکنی..؟
×یه بچه جدید تو راهه(داد)
•-چی؟؟؟؟
-ا.ت...! حامله ایی؟
+نه بابا(خنده)نمیدونم!
×شما کار دارین! ماریا(دختر بورا) پیش خانم جانگ میمونه منو ا.ت میریم تا شهر پیش دکتر... فقط منو اون!
...............
×ا.ت بدووو
+اومدممممم
-مواظب خودت باش...
...................
×دکتر سلام!
...:اوه بانو من...ملکه ی من...چی شما رو به این مطب قدیمی و ناشایست کشیده؟
+اینطور نگو! راستش..میخواستم معاینه ام کنید!
×میخواد ببینه حامله اس یا نه..
********************
....:با...بانوی من...تبریک میگم...تبریک میگمممم
+چی؟(خنده)
(شب)
-چی شد؟
+سرورم... بیاید یه چیزی توی گوشتون بگم..
-ها.؟
+من باردارم
-چیی؟(خنده) جدی میگی؟
+بلههه



بچهااا خیلییی خیلییییییی از حمایتاتون ممنونممممم عاشقتونمممم...من جایی ام نمیتونم بزارم اخر شب براتون سه پارت دیگه میزارم...بازم شرمنده
دیدگاه ها (۸۴)

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁸(بچها شاید بگید چرا انقدر فلش بک م...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁹& اعلیاحضرت...وزیر جنگ کیم مین هو ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁸×ا.ت...چیکار میخوای کنی؟(جیغ)-راست...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁷(⁶ماه بعد)+″آه لعنتی....بورا بیشتر...

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

پارت ۸۸ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides³⁸یک هفته بعد تهیونگرفتم کلاس تهیونگ:س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط