part64
part64
ساعت12:590
علی-رسیدم فرودگاه
ماشین و پارک کردم باعجله دویدم تو
نگاه هایی که روم بود و میگفتن علی یاسینی هست و حس میکردم
ولی توجهی نکردم چیزی که مهم بود
تارا بودنیکارو دیدم
نیکا-علی اومدی
علی-تارا تارا کجاست(همراه با نفس نفس زدن)
نیکا-رفت سالن اصلی
علی-دویدم سمت سالن اصلی
حراست-آقای محترم کجا
کارت پروازتون
علی-اقا تروخدا بزار برم
حراست-کارتتون بده
تارا-اقا من الان نرم کل زندگیم تموم میشه بزار برم
حراست-نمیشه اقا کارتتون
علی- د لعنتی میگم بزار برم(با فریاد)
حلش دادم اینور رفتم تو
دنبال تارا میگشتم
دیدمش داشت خار ج میشد سوار اتوبوس شه
دویدم سمتش
خارج شد داشتم باچشام میدیدم
تاراااا
تارااااااا اونقد شلوغ بود نشنید
دویدم سمتش در رسیدم سوار اتوبوس شد میخواستم برم بیرون درو بستن و نزاشتن
کلی صداش کردم نشنید
زانو هام سست شد
افتادم زمین تارا برگرد
تارااا
نیکا-بد ازاینکه با سپهر بزور وارد شدیم تو سالن اصل ی
علی و دیدم نشسته بود
گریه میکدر دوییدیم سمتش
علیییی
سپهر-علی چیشد تارا کوش
علی-رفت دیر رسیدم من عوضی دیر رسیدم
نیکابغلش کردم دنیا که به آخر نرسیده میریم المان دنبالش اصلا بهش زنگ میزنیم
علی اروم باش
علی-اگه یچیزیش بشه چی هااا
من باید چه گوهی بخورم
زدم کنار و رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
سپهر دنبالم بود ردر و قفل کردم
به فرمون مشت زدم ماشین و روشن کردم و رفتم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
ساعت12:590
علی-رسیدم فرودگاه
ماشین و پارک کردم باعجله دویدم تو
نگاه هایی که روم بود و میگفتن علی یاسینی هست و حس میکردم
ولی توجهی نکردم چیزی که مهم بود
تارا بودنیکارو دیدم
نیکا-علی اومدی
علی-تارا تارا کجاست(همراه با نفس نفس زدن)
نیکا-رفت سالن اصلی
علی-دویدم سمت سالن اصلی
حراست-آقای محترم کجا
کارت پروازتون
علی-اقا تروخدا بزار برم
حراست-کارتتون بده
تارا-اقا من الان نرم کل زندگیم تموم میشه بزار برم
حراست-نمیشه اقا کارتتون
علی- د لعنتی میگم بزار برم(با فریاد)
حلش دادم اینور رفتم تو
دنبال تارا میگشتم
دیدمش داشت خار ج میشد سوار اتوبوس شه
دویدم سمتش
خارج شد داشتم باچشام میدیدم
تاراااا
تارااااااا اونقد شلوغ بود نشنید
دویدم سمتش در رسیدم سوار اتوبوس شد میخواستم برم بیرون درو بستن و نزاشتن
کلی صداش کردم نشنید
زانو هام سست شد
افتادم زمین تارا برگرد
تارااا
نیکا-بد ازاینکه با سپهر بزور وارد شدیم تو سالن اصل ی
علی و دیدم نشسته بود
گریه میکدر دوییدیم سمتش
علیییی
سپهر-علی چیشد تارا کوش
علی-رفت دیر رسیدم من عوضی دیر رسیدم
نیکابغلش کردم دنیا که به آخر نرسیده میریم المان دنبالش اصلا بهش زنگ میزنیم
علی اروم باش
علی-اگه یچیزیش بشه چی هااا
من باید چه گوهی بخورم
زدم کنار و رفتم بیرون
سوار ماشین شدم
سپهر دنبالم بود ردر و قفل کردم
به فرمون مشت زدم ماشین و روشن کردم و رفتم...
#علی_یاسینی#زخم_بازمن#رمان
۲.۵k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.