ات خب چرا الان نکنه به مناسبت ورود اقای جئعون همسرش اروم بدون ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۳

ات : خب چرا الان نکنه به مناسبت ورود اقای جئعون همسرش (اروم بدون احساس با بیخیالی)

جین : اره اقای اوه پدر سوزنهوا خیلی مهمه اونم یه مافیاست

ات : چرا گفتی این عمارت خطرناکه ؟(بدون احساس اروم )

جین :ادم های خوبی اینجا زندگی نمی کنن خلاصه این عمارت عادی نیست مراقب خودت و کوک باش تو زن اول کوک که کسی ازش خبر نداره مراقب کوک باش کار دست خودش نده

ات : بلند خندید چه جوک باحالی گفتی

جین: اولین باره جوک نگفتم واقعیت رو گفتم تو رو دوست داری به خاطر همین مخفیت کرده نمی خواد داخل خطر باشی

ات : چه شیرین صحبت می کنی اما حرفات واقعیت نداره اون منو دوست نداره خواهشا چرت پرت نگو برام مهم نیست اون بمیره یا هر چیزی فقط خانوادم مهمه همین برای اونا هر کاری می کنم قدرت اول عمارت پدرته بعد پدرتت قراره کی باشه؟

جین : مراقب باش زیاد از حد فضولی نکن بیا بریم اتاقت رو نشونت بدم

ات : باشه( یه پوزخند شیطون که یعنی می خوام فضولی کنم به تو هم هیچ ربطی نداره )

جین ات رو برد داخل یه کی از اتاق ها

جین :فکر کنم کوک و سوزنهوا یه نیم ساعت دیگه می رسن استراحت کن

ات : اوکی

جین رفت

ات هم سریع وسایلش رو گذاشت و رفت تا یه گشتی بزنه یه جاهای کمی از عمارت رو گشت همینجور که داشت داخل حیاط گشت می زد یه زن تقریبا ۴۰ ساله از روی تاب افتاد پایین ات سریع دوید سمتش

ات : خوبین طوریتون نشده کمک کرد زنه بلند شد

زنه : نمی..تو..نم...ن

ات : اروم باشید کمکش کرد بردش داخل خونه خدمتکارا جمع شدن

ات : مریضی خاصی دارن

یکی از خدمتکارا : بله تنگی نفس دارن اسپری دارن الان میاره اورد زدن حال زنه بهتر نشد یهو بی هوش شد

ات : زنگ بزنین امبولانس( نگران بلند)

همون خدمتکاره : مگه قانون رو نمی دونین کسی حق نداره با ارژانس پلیس تماس بگیره

ات : الان مهم نیست جون اون مهم تره زنگ بزن با من(نگران و کمی عصبی بلند )

زنگ زدن ارژانس اومد بردنش داخل ماشین ات هم رفت داخل بیمارستان دکترا کارای مربوطه رو انجام دادن

ات : دکتر حالشون چطوره؟

دکتر : بهتره ولی اگه به موقع نیومده بودن معلوم نیست چی می شد خیلی باید حواستون بهشون باشه

ات : خیلی ازتون ممنونم می تونم ببینمشون

دکتر : بله

دکتر رفت ات می خواست بره سمت اتاق دقیقا همین موقع کوک و جین یه اقای میانسال اومدن به نظر خیلی نگران عصبی میومدن

کوک : تو اینجا چی کار می کنی چرا مامانم رو اوردی اینجا (عصبی بلند)

ات : ببخشید که نذاشتم مادرتون بمیره واقعا متاسفم رئیس (خیلی اروم ریلکس بدون احساس)

جین :ات مامانم الان کجاست ؟

ات: داخل اون اتاق اشاره کرد سریع همشون رفتن داخل ات بیرون وایساده بود دوست صمیمیش که به خاطر کوک ازش جدا شده بود اینجا بود پس تصمیم گرفت ...
دیدگاه ها (۱۴)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۴ ات: داخل اون اتاق ...

‌𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۵ بابا کوک: عزیزم ح...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۲ گریش که تموم شد کام...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۱ جین : ریدم نگی من گفتم پد...

سلامممممم بلخره ادامینتون برگشت 😁🥳 دلم براتون تنگ شده بود 🥲🥺...

the other side of the world

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط