جین ریدم نگی من گفتم پدرم و در میاره بای و رفت

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۱

جین : ریدم نگی من گفتم پدرم و در میاره بای و رفت

ات این دفعه دیگه دلش خیلی شکست اون فکر می کرد اولین باره ولی نبود معلوم نبود با چند تا دختر بوده

ات: داخل ذهنش چرا نمی زاره برم چرا دوست داره عذابم بده اشک تو چشام جمع شد و ریخت اما ته دلم یه امید داشتم هنوز ازدواج نکردن که صدای دختره در اومد سریع اشکاش رو پاک کرد و برگشت سمت دختره

دختره : ددی جونم کجایی (لوس چندش )

ات : ایشون رفتن گفتن هر کاری داشتید براتون انجام بدم صبحانه می خورید

دختره : نه می خوام برم حموم(جدی )

دختره رفت حموم ات هم شروع کرد به غذا درست کردن که اومد بیرون و داخل اشپز خونه  

ات : خانم کاری دارید ؟

دختره : بهم نگو خانم خوشم نمی یاد بگو رئیس

ات : چشم (اروم )

دختره : من خانم این خونم و تو یه خدمتکار توی عمارت می گم خدمتکار شخصیم شی خوبه

ات : می تونم بپرسم اسمتون چیه ؟

سوزونهوا : نه ولی حالا پرسیدی من اوه سوزنهوا ام رئیس تو پدرم اقای او بزرگه پس بهتره بهم احترام بزاری

ات : چشم

صدای باز شدن قفل در اومد و سوزنهوا رفت سمت در کوک وارد شد و بغلش کرد

سوزنهوا : سلام ددی دلم برات تنگ شده بود

کوک : سلام لیدی امروز جذاب تر شدی

سوزنهوا : مرسی ددی جونم کی می ریم ازدواجمون رو ثبت کنیم

کوک : همین امروز الان بریم خوبه لیدی

سوزنهوا : اره عالیه ددی جونم اما بزار به بابام بگم بعدش می ریم عمارت

کوک : اهوم بریم

سوزنهوا : اره

اونا رفتن ات موند کلی غم کلی ناراحتی دیکه توان نداشت قلبش نشکسته بود پودر شده بود دیگه امکان ترمیمش نبود نشست یه گوشه روی سرامیک سرد و شروع کرد به گریه کردن انگار دنیا تموم شده بود می دونی امید بد چیزیه ات امید داشت کوک برگرده بگه اشتباه کردم ولی حالا ازدواج کردن تموم این یعنی پایان برای ات همه چیز تموم شد حالا فقط باید از خانوادش و دوستاش مراقبت می کرد و کوک قبلی که مهربون بود و عشقش بود رو فراموش می کرد و با این مافیا بی رحم که می خواد خانوادش رو بکشه کنار میومد و از خانوادش محافظت می کرد ات تا می تونست گریه کرد این گریه ها شروع جدیدی براش بودن باید همه چیز رو فراموش می کرد حتی خود قبلیش رو و وارد دنیای بی رحم مافیا ها می شد و برای جون خودش و خانوادش می جنگید می دونست نمی تونه فرار کنه گریه هاش رو کرد....
دیدگاه ها (۶)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۲ گریش که تموم شد کام...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۳ ات : خب چرا الان نک...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۰ که یهو در اتاقش باز شد...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۹ کوک : موله (بخدا منم دلم...

هنرمند کوچولوی من

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

پارت۳ [دیوانه وار عاشق]ناشناس:(همون پسره) ددیو کوفت آنقدر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط