زن عشق می کارد و کینه درو می کند

زن عشق می کارد و کینه درو می کند.
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است  و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی .
 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...
 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی .
 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی.
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .
 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی .
 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد.
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند  چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت، زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛  گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛  سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند.
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد و این رنج است...
دیدگاه ها (۲۶)

آغوش های دیجیتال ، خاطرات بی بو ، نگاه های خاکستری عاشقپش...

می دانید ناامیدی کی بیشتر می آید سراغ آدم؟ درست از لحظه ای...

گاهی از بیچارگی حالِ خودمان طوفانی می شوم.از این همه نیش و ک...

گر چه بدرود گفتنها  تلخ و دشوار بود و بی دوست  ماندن و زیستن...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

عشق آمد و زبان دلم ، آه و ناله شدبا چشمهای مِی زده ات هم پیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط