مدل جذابم✨ پارت 8
داستان از زبون شما:بعد این حرف واقعا از کاری که موقع عکاسی کردم پشیمون شدم😩 و مجبور شدم دستم رو دورگردن جیمین بزارم😓 و اون هم دستش رو روی شونم انداخت و کمکم کرد برم داخل😟 و برم توی اتاقم من هم برای تشکر بهش گفتم میتونه از ماشین من برای برگشتن به شرکت استفاده کنه☺ اون هم قبول کرد و وقتی داشت میرفت شمارش رو بهم داد😲🤑 و بهم گفت زنگ بزنم بهش تا شمارم📲☎برای اون هم بیفته؛ تا وقتی بهش زنگ زدم تا ماشینم رو پس بگیرم شمارم رو برداره وبعد دادن شمارش برگشت به شرکت🚶♂️ من هم از فاز مریضی در اومدم و رفتم با اون لباس ها و ارایش چند تا عکس از خودم گرفتم تا بعدا داشته باشم ☺.
بعد اینکه کار دخترا تموم شده بود بهم زنگ زدن و من هم نقش بازی کردنم رو بهشون گفتم و ازشون خواستم تا بیان خونمون تا ببینمشون😎 اون ها هم اومدن خونمون و کل ماجرا رو براشون تعریف کردم از بی تی اس گرفته تا دست انداختن دور گردن جیمین😆 اونا هم با دقت به حرف هام گوش کردن🤗
ادامه از زبون همگی: هانا -بچه ها ببخشید مجبور شدم بهتون دروغ بگم.😥 رایونگ +ولی دخترا به نظرم این بی تی اس و عضو هاش انقدر ها هم که ما فک میکردیم بد نیستن 😕بونا=اره منم دلم واسشون سوخت بیچاره ها خیلی سختی کشیدن🙁. هانا- اره منم از حرف های جیمین متوجه سختی هاشون شدم.😥 رایونگ +وای من چقد ازشون بد گفتم ولی با این حال که ازشون بد میگفتم😒 بعضی از اهنگ هاشون رو دوست داشتم😍. (یه نکته این که بوهایونگ ارمی نیستن فقط بعضی از اهنگ های بی تی اس که خیلی معروف و محبوب میشه رو گوش میکنن🙂 وگرنه هیچ آشنایی با اعضا ندارن وتوی معرفی با اون ها آشنا شدن 😒و این که پشت سر بی تی اس بد گفتن واقعا متأسفم😓 میخواستم بگم که اینا مثل داستانای دیگه توی اولین دیدار ازشون خوششون نیومد😕 و طرفدارشون نشدن و به مرور زمان آرمی میشن☺)
ادامه داستان از زبون شما: بعد از کلی حرف زدن با دخترا و بررسی کردن امروز دیگه هوا تاریک شده بود🌆 و اونا داشتن میرفتن من هم تا دم در همراهیشون کردم 👋و بعد اومدم اتاقم از این که راجب اون هفتا پسر انقد بد فکر میکردم ناراحت بودم🙁 و از یه طرف دیگه از رفتارم شرمم میشد🤦♀️ اخه اصلا درست نبود باهاشون اون طوری رفتار کنم برای همین تصمیم گرفتم اون ها رو مهمون کنم 💵و براشون یه غذای خوشمزه بخرم🍱🍛 برای همین اول توی گروه سه نفرمون به دخترا پیام دادم💬 و نظرشون رو درباره این موضوع خواستم اون ها هم موافقت کردن 👍و گفتن توی مهمون کردن پسرا شریک میشن😍.
من هم بالافاصله به جیمین پیام دادم : مکالمه شما: هانا -سلام جیمین خوبی؟ هانا هستم🙂.(البته باید بگم جیمین هم انلان هست و پیام شما رو سریع سین میکنه😉) جیمین *سلام خوبم تو خوبی؟ کاری داشتی الان پیام دادی🤔؟ هانا -اره میخواستم تو اعضا رو هر وقت که وقت آزاد داشتین ناهار دعوت کنم رستوران✨🔗 جیمین *خیلی ممنون بابت لطف😍😋 ولی برای چی دعوتمون میکنی ناهار🤨؟؟اخه باید دلیلش رو بدونم تا بچه ها رو راضی کنم بیان😎... هانا - برای عکاسی امروز که حالم بد شد😥 و اعضا هم به خاطر من اذیت شدن😓 میخوام مهمونتون کنم🤗.جیمین *اهان اگه اونطوره باید به نامجون بگم 😉و اون هم به مدیر برنامه مون بگه😉 اگه وقت خالی داشتیم حتما بهت میگم😅😁 هانا -واااای خیلی ممنونم ازت😍💖 پس لطفا هر چه زود تر بهم اطلاع بده 🗣تا یه رستوران رو رزرو کنم تا زمانی که شما اونجا هستین کسی نباشه 🙂تا شما ها اذیت نشین😉. جیمین *باشه هر موقع فهمیدم بهت میگم🤗
ادامه داستان از زبون بی تی اس: (جیمین با صدای بلند دادمیزنه) جیمین *نامجووووون😀. جیمین *نامجووووون 😄. جیمین*هیووووووونگ😆. جیمین*هیوووووونگ😣. نامجون ^بللللله میشه بگی چیکار داری؟😠 که اینجوری صدات رو انداختی رو سرت و داد میزنی؟؟؟😡 مگه چی شده اینجور صدام میکنی؟؟؟😠 هااا؟!!🤨😠. جیمین *نامجون همین الان اون دختره هانا بهم پیام داد💬 و ما رو واسه ناهار دعوت کرد🍛🍣 ولی گفت زمانش رو خودمون مشخص کنیم.⌚ نامجون ^واسه یه موضوع به این کوچیکی خونه رو گذاشتی سرت🤯 .اها راستی اون مگه شمارت رو داره که بهت پیام داده😳.جیمین *اره شمارم رو امروز بهش دادم تا هر موقع خواست ماشینش رو بهش بدم😃. نامجون ^وااای جیمین من از دست تو چیکار کنم مگه من صد دفعه نگفتم شمارتون رو به هیچ کس ندین😤 ممکنه هیتر باشن بعد اذیتت کنن 😠. جیمین *نه من میدونم اون هیتر نیست 😄. نامجون ^تو تازه باهاش اشنا شدی بعد میگی هیتر نیست🤯😠.
.........................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
بعد اینکه کار دخترا تموم شده بود بهم زنگ زدن و من هم نقش بازی کردنم رو بهشون گفتم و ازشون خواستم تا بیان خونمون تا ببینمشون😎 اون ها هم اومدن خونمون و کل ماجرا رو براشون تعریف کردم از بی تی اس گرفته تا دست انداختن دور گردن جیمین😆 اونا هم با دقت به حرف هام گوش کردن🤗
ادامه از زبون همگی: هانا -بچه ها ببخشید مجبور شدم بهتون دروغ بگم.😥 رایونگ +ولی دخترا به نظرم این بی تی اس و عضو هاش انقدر ها هم که ما فک میکردیم بد نیستن 😕بونا=اره منم دلم واسشون سوخت بیچاره ها خیلی سختی کشیدن🙁. هانا- اره منم از حرف های جیمین متوجه سختی هاشون شدم.😥 رایونگ +وای من چقد ازشون بد گفتم ولی با این حال که ازشون بد میگفتم😒 بعضی از اهنگ هاشون رو دوست داشتم😍. (یه نکته این که بوهایونگ ارمی نیستن فقط بعضی از اهنگ های بی تی اس که خیلی معروف و محبوب میشه رو گوش میکنن🙂 وگرنه هیچ آشنایی با اعضا ندارن وتوی معرفی با اون ها آشنا شدن 😒و این که پشت سر بی تی اس بد گفتن واقعا متأسفم😓 میخواستم بگم که اینا مثل داستانای دیگه توی اولین دیدار ازشون خوششون نیومد😕 و طرفدارشون نشدن و به مرور زمان آرمی میشن☺)
ادامه داستان از زبون شما: بعد از کلی حرف زدن با دخترا و بررسی کردن امروز دیگه هوا تاریک شده بود🌆 و اونا داشتن میرفتن من هم تا دم در همراهیشون کردم 👋و بعد اومدم اتاقم از این که راجب اون هفتا پسر انقد بد فکر میکردم ناراحت بودم🙁 و از یه طرف دیگه از رفتارم شرمم میشد🤦♀️ اخه اصلا درست نبود باهاشون اون طوری رفتار کنم برای همین تصمیم گرفتم اون ها رو مهمون کنم 💵و براشون یه غذای خوشمزه بخرم🍱🍛 برای همین اول توی گروه سه نفرمون به دخترا پیام دادم💬 و نظرشون رو درباره این موضوع خواستم اون ها هم موافقت کردن 👍و گفتن توی مهمون کردن پسرا شریک میشن😍.
من هم بالافاصله به جیمین پیام دادم : مکالمه شما: هانا -سلام جیمین خوبی؟ هانا هستم🙂.(البته باید بگم جیمین هم انلان هست و پیام شما رو سریع سین میکنه😉) جیمین *سلام خوبم تو خوبی؟ کاری داشتی الان پیام دادی🤔؟ هانا -اره میخواستم تو اعضا رو هر وقت که وقت آزاد داشتین ناهار دعوت کنم رستوران✨🔗 جیمین *خیلی ممنون بابت لطف😍😋 ولی برای چی دعوتمون میکنی ناهار🤨؟؟اخه باید دلیلش رو بدونم تا بچه ها رو راضی کنم بیان😎... هانا - برای عکاسی امروز که حالم بد شد😥 و اعضا هم به خاطر من اذیت شدن😓 میخوام مهمونتون کنم🤗.جیمین *اهان اگه اونطوره باید به نامجون بگم 😉و اون هم به مدیر برنامه مون بگه😉 اگه وقت خالی داشتیم حتما بهت میگم😅😁 هانا -واااای خیلی ممنونم ازت😍💖 پس لطفا هر چه زود تر بهم اطلاع بده 🗣تا یه رستوران رو رزرو کنم تا زمانی که شما اونجا هستین کسی نباشه 🙂تا شما ها اذیت نشین😉. جیمین *باشه هر موقع فهمیدم بهت میگم🤗
ادامه داستان از زبون بی تی اس: (جیمین با صدای بلند دادمیزنه) جیمین *نامجووووون😀. جیمین *نامجووووون 😄. جیمین*هیووووووونگ😆. جیمین*هیوووووونگ😣. نامجون ^بللللله میشه بگی چیکار داری؟😠 که اینجوری صدات رو انداختی رو سرت و داد میزنی؟؟؟😡 مگه چی شده اینجور صدام میکنی؟؟؟😠 هااا؟!!🤨😠. جیمین *نامجون همین الان اون دختره هانا بهم پیام داد💬 و ما رو واسه ناهار دعوت کرد🍛🍣 ولی گفت زمانش رو خودمون مشخص کنیم.⌚ نامجون ^واسه یه موضوع به این کوچیکی خونه رو گذاشتی سرت🤯 .اها راستی اون مگه شمارت رو داره که بهت پیام داده😳.جیمین *اره شمارم رو امروز بهش دادم تا هر موقع خواست ماشینش رو بهش بدم😃. نامجون ^وااای جیمین من از دست تو چیکار کنم مگه من صد دفعه نگفتم شمارتون رو به هیچ کس ندین😤 ممکنه هیتر باشن بعد اذیتت کنن 😠. جیمین *نه من میدونم اون هیتر نیست 😄. نامجون ^تو تازه باهاش اشنا شدی بعد میگی هیتر نیست🤯😠.
.........................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
۵۴.۹k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.