مدل جذابم✨ پارت 7
وقتی گفتم من که نمیتونم با این حالم رانندگی کنم مامان گفت مامان#اره دخترم اصلا درست نیست با این حالت رانندگی کنی🚘 بونا و رایونگ هم که نمیتونن تو رو برسونن من هم که کار دارم می تونی با یکی از کار کنای شرکت بری خونه؟؟ مشکلی نداری بگم با یکیشون بری؟؟ 🤨هانا - مامان نه من نمیتونم با کارکنای شرکت برم برای همین اینجا میمونم و منتظر میشم یا بونا یا رایونگ کارش تموم شه منو برسونه خونه🙂
جونگ کوک ÷خانم کانگ اگه کاری از دست ما برمیاد بهمون بگید😊 .مامان #اگه میشه یکی از شما ها هانا رو برسونه خونه😄. هانا- نه مامان من که گفتم منتظر میمونم کار بچه ها تموم شه بعد با اونا برم .مامان#اخه تو حالت الان خوب نیست نمیتونی اینجا بمونی پس یکی از شما ها اگه زحمت این کار رو بکشه ممنون میشم .😇 بعد من مونده بودم چیکار کنم خودم رو زده بودم به مریضی تا با اونا نباشم ولی حالا یکیشون میخواد منو برسونه خونه😳😱
گفت و گو بین اعضا بی تی ای: نامجون ^بچه ها کدومتون حاضرید هانا رو برسونید؟🤔 جین &روی من حساب نکنید من الان حوصله رانندگی و قرقر های یه نفر رو ندارم😒. شوگا @من هم نمیتونم خوابم میاد😴. نامجون^دلیل من رو هم که همتون میدونید باید پیش شما باشم تا جمعتون کنم مامانتون که ولتون کرده به امون خدا😔. جین&نامجووووون😡. جونگ کوک ÷من میتونم برسونمش🙃 . جیمین*نه به نظر من تو عکاسی رو ادامه بده یکی از ما سه تا میره چون تو اگه دو دقیقه با این تنها باشی باهاش رفیق میشی دعوتش میکنی خونمون و.....😏. تهیونگ ×من آبم با این دختره تو یه جوب نمیره میدونم برسونمش حتما یه چیزی بارش میکنم بعد میام😒. جیمین *خوب پس یا من باید برم یا تو هوسوک نظر تو چیه هیچی نمیگی؟😕.جی هوپ %الان که تو هستی من نمیرم البته اگه راحتی برای من هیچ فرقی نداره🙂. جیمین *باش پس من میبرمش😎 .
ادامه صحبت از زبون جیمین: وقتی با اعضا داشتیم در مورد رسوندن هانا به خونه حرف میزدیم نمیدونم چرا همش دوست داشتم من برسونمش😟 و از این که کوک گفت میتونه برسونه ناراحت شدم و نزاشتم این کار رو بکنه بعد اینکه قرار شد من هانا رو برسونم به خانم کانگ گفتم. جیمین* خانم کانگ من مشکلی ندارم میتونم دخترتون رو برسونم خونه☺. مامان#خیلی خوشحال شدم که قبول کردین پس شما با ماشین هانا🚗، هانا رو برسونین خونه و با یه تاکسی🚕 یا همون ماشین هانا برگریدین اینجا.جیمین *چشم حتما این کار رو میکنم.😊
از زبون شما: وقتی فهمیدم جیمین میخواد من رو برسونه خونه با خودم گفتم ای کاش این کار رو نمیکردم که الان مجبور بشم با این برم خونه.🤦🏻 بعد جیمین ماسک😷 و کلاه 🧢و عینکش🕶 روبرداشت و زد من هم از بونا خواستم کیفو 👛لباس هام👗 رو بیاره تا باخودم ببرم و به کمک بونا و جیمین من سوار آسانسور شدم و با آسانسور رفتیم پایین⬇ من سوار ماشین شدم و جیمین هم کنار دستم نشست و بونا هم برگشت بالا.⬆ توی ماشین که نشسته بودم که جیمین سر صحبت رو باز کرد و بهم گفت جیمین* خانم کیم لطفا ادرستون رو بگین تا برسونمتون🙂
هانا - میتونین با من راحت باشید و اسمم رو صدا کنید با این مسئله مشکلی ندارم 😊و آدرسم هم ..............(یه آردسی را در نظر بگیرید دیگه)و اینکه من میتونم اسم کوچیکتون رو صدا کنم؟🤨 جیمین *بله میتونین راحت باشید.😇 هانا- ممنونم جیمین.💗 بعد این حرف من جیمین یه لبخند میزنه 😃و دوباره جدی به رانندگیش ادامه میده. هانا- جیمین میشه درباره گروهتون برام بگی؟؟😋 جیمین*مگه تو گروه ما رو نمیشناسی؟😟 هانا - نه چطور؟؟😕 من فقط بعضی از اهنگ هاتون رو گوش میدم👂🏻 ولی هیچ اطلاعاتی درباره گروهتون ندارم😐 جیمین *اهان که اینطور 🙃.خوب گروه ما یه گروه کیپاپ هست😀 و....(از اینجا به بعد جیمین تا خونه درباره بی تی اس به هانا میگه )
از زبون شما: وقتی رسیدیم جلوی خونه از جیمین تشکر کردم هم بخاطر رسوندنم و هم بخاطر اطلاعاتی که از گروهشون بهم گفت هانا - جیمین خیلی ممنونم که من رو رسوندی💓 جیمین *خواهش میکنم کاری نکردم 😌راستی میخوای کمک کنم بری خونه اون طور دیگه خیالم راحت میشه و به مامانت میگم سالم رسیدی خونه☺ هانا - نه خودم میتونم برم😕 جیمین *نه کمکت میکنم بری تا با خیال راحت به مادرتون بگم😊 هانا - حالا که اسرار داری حرفی ندارم. بعد این حرف واقعا از کاری که موقع عکاسی کردم پشیمون شدم.............
.........................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
جونگ کوک ÷خانم کانگ اگه کاری از دست ما برمیاد بهمون بگید😊 .مامان #اگه میشه یکی از شما ها هانا رو برسونه خونه😄. هانا- نه مامان من که گفتم منتظر میمونم کار بچه ها تموم شه بعد با اونا برم .مامان#اخه تو حالت الان خوب نیست نمیتونی اینجا بمونی پس یکی از شما ها اگه زحمت این کار رو بکشه ممنون میشم .😇 بعد من مونده بودم چیکار کنم خودم رو زده بودم به مریضی تا با اونا نباشم ولی حالا یکیشون میخواد منو برسونه خونه😳😱
گفت و گو بین اعضا بی تی ای: نامجون ^بچه ها کدومتون حاضرید هانا رو برسونید؟🤔 جین &روی من حساب نکنید من الان حوصله رانندگی و قرقر های یه نفر رو ندارم😒. شوگا @من هم نمیتونم خوابم میاد😴. نامجون^دلیل من رو هم که همتون میدونید باید پیش شما باشم تا جمعتون کنم مامانتون که ولتون کرده به امون خدا😔. جین&نامجووووون😡. جونگ کوک ÷من میتونم برسونمش🙃 . جیمین*نه به نظر من تو عکاسی رو ادامه بده یکی از ما سه تا میره چون تو اگه دو دقیقه با این تنها باشی باهاش رفیق میشی دعوتش میکنی خونمون و.....😏. تهیونگ ×من آبم با این دختره تو یه جوب نمیره میدونم برسونمش حتما یه چیزی بارش میکنم بعد میام😒. جیمین *خوب پس یا من باید برم یا تو هوسوک نظر تو چیه هیچی نمیگی؟😕.جی هوپ %الان که تو هستی من نمیرم البته اگه راحتی برای من هیچ فرقی نداره🙂. جیمین *باش پس من میبرمش😎 .
ادامه صحبت از زبون جیمین: وقتی با اعضا داشتیم در مورد رسوندن هانا به خونه حرف میزدیم نمیدونم چرا همش دوست داشتم من برسونمش😟 و از این که کوک گفت میتونه برسونه ناراحت شدم و نزاشتم این کار رو بکنه بعد اینکه قرار شد من هانا رو برسونم به خانم کانگ گفتم. جیمین* خانم کانگ من مشکلی ندارم میتونم دخترتون رو برسونم خونه☺. مامان#خیلی خوشحال شدم که قبول کردین پس شما با ماشین هانا🚗، هانا رو برسونین خونه و با یه تاکسی🚕 یا همون ماشین هانا برگریدین اینجا.جیمین *چشم حتما این کار رو میکنم.😊
از زبون شما: وقتی فهمیدم جیمین میخواد من رو برسونه خونه با خودم گفتم ای کاش این کار رو نمیکردم که الان مجبور بشم با این برم خونه.🤦🏻 بعد جیمین ماسک😷 و کلاه 🧢و عینکش🕶 روبرداشت و زد من هم از بونا خواستم کیفو 👛لباس هام👗 رو بیاره تا باخودم ببرم و به کمک بونا و جیمین من سوار آسانسور شدم و با آسانسور رفتیم پایین⬇ من سوار ماشین شدم و جیمین هم کنار دستم نشست و بونا هم برگشت بالا.⬆ توی ماشین که نشسته بودم که جیمین سر صحبت رو باز کرد و بهم گفت جیمین* خانم کیم لطفا ادرستون رو بگین تا برسونمتون🙂
هانا - میتونین با من راحت باشید و اسمم رو صدا کنید با این مسئله مشکلی ندارم 😊و آدرسم هم ..............(یه آردسی را در نظر بگیرید دیگه)و اینکه من میتونم اسم کوچیکتون رو صدا کنم؟🤨 جیمین *بله میتونین راحت باشید.😇 هانا- ممنونم جیمین.💗 بعد این حرف من جیمین یه لبخند میزنه 😃و دوباره جدی به رانندگیش ادامه میده. هانا- جیمین میشه درباره گروهتون برام بگی؟؟😋 جیمین*مگه تو گروه ما رو نمیشناسی؟😟 هانا - نه چطور؟؟😕 من فقط بعضی از اهنگ هاتون رو گوش میدم👂🏻 ولی هیچ اطلاعاتی درباره گروهتون ندارم😐 جیمین *اهان که اینطور 🙃.خوب گروه ما یه گروه کیپاپ هست😀 و....(از اینجا به بعد جیمین تا خونه درباره بی تی اس به هانا میگه )
از زبون شما: وقتی رسیدیم جلوی خونه از جیمین تشکر کردم هم بخاطر رسوندنم و هم بخاطر اطلاعاتی که از گروهشون بهم گفت هانا - جیمین خیلی ممنونم که من رو رسوندی💓 جیمین *خواهش میکنم کاری نکردم 😌راستی میخوای کمک کنم بری خونه اون طور دیگه خیالم راحت میشه و به مامانت میگم سالم رسیدی خونه☺ هانا - نه خودم میتونم برم😕 جیمین *نه کمکت میکنم بری تا با خیال راحت به مادرتون بگم😊 هانا - حالا که اسرار داری حرفی ندارم. بعد این حرف واقعا از کاری که موقع عکاسی کردم پشیمون شدم.............
.........................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
۶۰.۶k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.