(بهم اعتمادکن)p44
(بهماعتمادکن)p44
ویو ات : بیدار شدم و خودم رو توی اون وضعیت دیدم ملافه ای که دورم بود دور انگشتام تنگ شد و مشت کردم یه نگاه به سوجین کردم که منو تو بغلش نگه داشته بود
*بچه ها بقیه پسرا رفتن بیمارستان چون شیفت بودن یعنی هان سان و ته یانگ و ووجین
نورا : خوبی ات
ات : ...
لونا : ات..متاسفم که این حرف رو میزنم اما...
ویو ات : بغض راه گلومو بسته بود و چشام پر شده بودن نفسم کم میومد و نمیتونستم حرف بزنم یهو صورت خیس شد
من هیچ کاری نکرده بودم ....دوباره ....دوبارههههه چرا باید یه اتفاق دوبار برام بیوفته
ات : ممم..نن ....هیچ...کاری نکردم لونا......به خدا هیچ کاری نکردم (با گریه)
سوجین : میدونم عزیزم گریه نکن باشه؟
ویو این سوک : ماشینشو جلوی یه سوپر مارکت نگه داشت و یه شیشه آبجو دستش بود راه افتاد سمت رودخانه هان
ماشینشو نگه داشت و شیشه آبجو رو میخورد
ماشینم رو پارک کردم و رفتم کنارش بطری رو ازش گرفتم و گفتم تنا تنا پسر
کوک : این سوک
این سوک : هوم
کوک : به نظرت چرا ات منو قبول نکرد و اینکارو باهام کرد؟
این سوک : نمیدونم.....اما به نظرم واقعن ات بی تقصیره جونگ کوک
کوک : خود پسره گفت ات رفته پیشش......
این سوک : بیا برگردیم باشه
کوک : فعلا میخام اینجا باشم
این سوک : منم پیشتم
ات : *هنوز داره گریه میکنه
بلند میشه و لباساشو میپوشه
جونگ کوک کو؟
سوجین : عااااا....اون.....اون....رفت
ات : برای چی الان ولم کرد و رفت
سوجین : اون.....جونگ کوک فک میکنه تو از مرده درخاست همچین چیزی کردی
ات : چی....اصن...اصن با عقل جور درمیاد.........*گریه میکنه
بچه ها من هیچ کاری نکردم*میشینه رو زمین و دستشو میکنه تو موهاش از کیفش گوشیش رو در میاره و شماره کوک رو میگیره
ات : جواب نمیده
سوجین : بیا بریم خونه کوک
ات : باید برم خونه خودم تا الانم خیلی اونجا موندم
*توی راه چند بار شماره کوک رو میگیره ولی اون جواب نمیده
رسیدن خونه کوک /
*همهه وسایل هاشو جمع میکنه و با سوجین و دخترا میرن خونه خودش
ات : دیگه بهتره برین دیر وقته و همتونم شیفت صبح هستین
نورا : متاسفم که نمیتونم الان کنارت باشم
لونا : ما پیشتیم لدفن زیاد گریه نکن
نینا : مراقب خودت باش قرصاتو به وقت بخور
سوجین : کلید دوم خونت پیش منه شاید اومدم دوباره بهت سر زدم
ات : ممنونم لازم نیست
*دخترا دیگه رفتن
ات :*به کوک پیام میده
چرا جواب نمیدی؟
مگه نگفتی هر چی بشه پشتمی
مگه نگفتی هر چی بشه نمیزاری رابطه ی چندین سالمون بهم بخوره
........
.............
کوک : متاسفم ات بیا تمومش کنیم.......(:
ویو ات : بیدار شدم و خودم رو توی اون وضعیت دیدم ملافه ای که دورم بود دور انگشتام تنگ شد و مشت کردم یه نگاه به سوجین کردم که منو تو بغلش نگه داشته بود
*بچه ها بقیه پسرا رفتن بیمارستان چون شیفت بودن یعنی هان سان و ته یانگ و ووجین
نورا : خوبی ات
ات : ...
لونا : ات..متاسفم که این حرف رو میزنم اما...
ویو ات : بغض راه گلومو بسته بود و چشام پر شده بودن نفسم کم میومد و نمیتونستم حرف بزنم یهو صورت خیس شد
من هیچ کاری نکرده بودم ....دوباره ....دوبارههههه چرا باید یه اتفاق دوبار برام بیوفته
ات : ممم..نن ....هیچ...کاری نکردم لونا......به خدا هیچ کاری نکردم (با گریه)
سوجین : میدونم عزیزم گریه نکن باشه؟
ویو این سوک : ماشینشو جلوی یه سوپر مارکت نگه داشت و یه شیشه آبجو دستش بود راه افتاد سمت رودخانه هان
ماشینشو نگه داشت و شیشه آبجو رو میخورد
ماشینم رو پارک کردم و رفتم کنارش بطری رو ازش گرفتم و گفتم تنا تنا پسر
کوک : این سوک
این سوک : هوم
کوک : به نظرت چرا ات منو قبول نکرد و اینکارو باهام کرد؟
این سوک : نمیدونم.....اما به نظرم واقعن ات بی تقصیره جونگ کوک
کوک : خود پسره گفت ات رفته پیشش......
این سوک : بیا برگردیم باشه
کوک : فعلا میخام اینجا باشم
این سوک : منم پیشتم
ات : *هنوز داره گریه میکنه
بلند میشه و لباساشو میپوشه
جونگ کوک کو؟
سوجین : عااااا....اون.....اون....رفت
ات : برای چی الان ولم کرد و رفت
سوجین : اون.....جونگ کوک فک میکنه تو از مرده درخاست همچین چیزی کردی
ات : چی....اصن...اصن با عقل جور درمیاد.........*گریه میکنه
بچه ها من هیچ کاری نکردم*میشینه رو زمین و دستشو میکنه تو موهاش از کیفش گوشیش رو در میاره و شماره کوک رو میگیره
ات : جواب نمیده
سوجین : بیا بریم خونه کوک
ات : باید برم خونه خودم تا الانم خیلی اونجا موندم
*توی راه چند بار شماره کوک رو میگیره ولی اون جواب نمیده
رسیدن خونه کوک /
*همهه وسایل هاشو جمع میکنه و با سوجین و دخترا میرن خونه خودش
ات : دیگه بهتره برین دیر وقته و همتونم شیفت صبح هستین
نورا : متاسفم که نمیتونم الان کنارت باشم
لونا : ما پیشتیم لدفن زیاد گریه نکن
نینا : مراقب خودت باش قرصاتو به وقت بخور
سوجین : کلید دوم خونت پیش منه شاید اومدم دوباره بهت سر زدم
ات : ممنونم لازم نیست
*دخترا دیگه رفتن
ات :*به کوک پیام میده
چرا جواب نمیدی؟
مگه نگفتی هر چی بشه پشتمی
مگه نگفتی هر چی بشه نمیزاری رابطه ی چندین سالمون بهم بخوره
........
.............
کوک : متاسفم ات بیا تمومش کنیم.......(:
۴۹.۴k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.