part81
#part81
#part82
#delsa
دیگه نه دوستی داشتم
نه همدمی نه کسی
رفتم نشستم میز ته
معلم اومد داخل کلاس
یه دانش آموز جدید معرفی کرد
اسمش آنیتا بود
اومد پیش من نشست
#anita
سلام اسم من آنیتا هست من خیلی
احساس غریبی میکنم
#delsa
سلام عزیزم خوش اومدی
#anita
مرسی میشه دوست بشیم
#delsa
اره حتما
میگم بریم اون میز سومی بشینیم
#anita
هوم موافقم بریم
(چند ساعت بعد )
#delsa
تعطیل شدیم رفتم جلوی
در ارتا رو دیدم
#arta
سلام خانم کوچولو من
#delsa
سلامم واییی چقدر ذوق کردم
اومدی دنبالم
#arta
دستشو گرفتم کجا ببرم
این کوچولو رو
#delsa
همین که کنارمی واسم
کافیه
ارتا من باید برم خونه
خیلی خستم
#arta
در ماشین و واسش باز کردم
سوار شو بریم
#delsa
عوضش کردی وای چقدر خوشگله
نشستم توی ماشین از خستگی
زیاد خوابم برد نفهمیدم کی رسیدیم
با صدای ارتا چشم هامو باز کردم
یه کام ازم گرفت پیاده شدم
رفتم داخل خونه از خستگی
زیاد لباس هامو در آوردم
پرت کردم روی تخت خوابم برد
#diyana
از سرکار اومدم از خستگی زیاد
یه قهوه واسه خودم درست کردم
نشستم روی مبل خوردم
#delsa
بعد چند ساعت از خواب بیدار شدم
ساعت ۶ بود رفتم یکم آرایش کردم
لباس مناسب پوشیدم
حاضر شدم
رفتم اتاق آبتین وای داداشی
چقدر خوشگل شدی
رفتیم پایین
#diyana
کی میشه من دامادی تو رو ببینم
پسرم مثل باباش جذابه برید خوش بگذرونید
منم اگه ارسلان خسته نبود
دوتایی میایم
#delsa
با آبتین از خونه رفتیم بیرون
#arsalan
کلی واسه دیانا لواشک و
شیر کاوو هایپ گرفته بودم
بلاخره ترافیک تموم شد ساعت ۱۰ بود بلاخره به مقصد رسیدم
وارد کوچه شدم زنگ و زدم رفتم تو
#diyana
جلوی در منتظرش بودم
سلام دورت بگردم من خسته نباشی
#arsalan
آماده ای دیگه
واست کلی وسایل گرفتم
#diyana
خندیدم مرسی
باش بریم و...
(۱ هفته دیگه)
#delsa
سر میز نشسته بودیم
داشتیم صبحونه میخوردیم
مامانم داشت نیمرو درست میکرد
تموم شد گذاشت توی بشقاب
#diyana
یه لحظه حس تهوع بهم دست داد
بدو بدو رفتم دستشویی
استفراغ کردم
#delsa
رفتم دنبال مامان
مامانی خوبی میخوای بریم دکتر
#diyana
ارسلان با بغض
#arsalan
جانم چیزی میخوای
#diyana
یه لحظه میای اتاق
#arsalan
چشم
✨❤️🩹
#part82
#delsa
دیگه نه دوستی داشتم
نه همدمی نه کسی
رفتم نشستم میز ته
معلم اومد داخل کلاس
یه دانش آموز جدید معرفی کرد
اسمش آنیتا بود
اومد پیش من نشست
#anita
سلام اسم من آنیتا هست من خیلی
احساس غریبی میکنم
#delsa
سلام عزیزم خوش اومدی
#anita
مرسی میشه دوست بشیم
#delsa
اره حتما
میگم بریم اون میز سومی بشینیم
#anita
هوم موافقم بریم
(چند ساعت بعد )
#delsa
تعطیل شدیم رفتم جلوی
در ارتا رو دیدم
#arta
سلام خانم کوچولو من
#delsa
سلامم واییی چقدر ذوق کردم
اومدی دنبالم
#arta
دستشو گرفتم کجا ببرم
این کوچولو رو
#delsa
همین که کنارمی واسم
کافیه
ارتا من باید برم خونه
خیلی خستم
#arta
در ماشین و واسش باز کردم
سوار شو بریم
#delsa
عوضش کردی وای چقدر خوشگله
نشستم توی ماشین از خستگی
زیاد خوابم برد نفهمیدم کی رسیدیم
با صدای ارتا چشم هامو باز کردم
یه کام ازم گرفت پیاده شدم
رفتم داخل خونه از خستگی
زیاد لباس هامو در آوردم
پرت کردم روی تخت خوابم برد
#diyana
از سرکار اومدم از خستگی زیاد
یه قهوه واسه خودم درست کردم
نشستم روی مبل خوردم
#delsa
بعد چند ساعت از خواب بیدار شدم
ساعت ۶ بود رفتم یکم آرایش کردم
لباس مناسب پوشیدم
حاضر شدم
رفتم اتاق آبتین وای داداشی
چقدر خوشگل شدی
رفتیم پایین
#diyana
کی میشه من دامادی تو رو ببینم
پسرم مثل باباش جذابه برید خوش بگذرونید
منم اگه ارسلان خسته نبود
دوتایی میایم
#delsa
با آبتین از خونه رفتیم بیرون
#arsalan
کلی واسه دیانا لواشک و
شیر کاوو هایپ گرفته بودم
بلاخره ترافیک تموم شد ساعت ۱۰ بود بلاخره به مقصد رسیدم
وارد کوچه شدم زنگ و زدم رفتم تو
#diyana
جلوی در منتظرش بودم
سلام دورت بگردم من خسته نباشی
#arsalan
آماده ای دیگه
واست کلی وسایل گرفتم
#diyana
خندیدم مرسی
باش بریم و...
(۱ هفته دیگه)
#delsa
سر میز نشسته بودیم
داشتیم صبحونه میخوردیم
مامانم داشت نیمرو درست میکرد
تموم شد گذاشت توی بشقاب
#diyana
یه لحظه حس تهوع بهم دست داد
بدو بدو رفتم دستشویی
استفراغ کردم
#delsa
رفتم دنبال مامان
مامانی خوبی میخوای بریم دکتر
#diyana
ارسلان با بغض
#arsalan
جانم چیزی میخوای
#diyana
یه لحظه میای اتاق
#arsalan
چشم
✨❤️🩹
۴.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.