p
p.4
ات استرس گرفت... جونگکوک وارد ساختمون شد...
...چی؟ چرا داره میاد اینجا؟...
سریع از بالکن رفت داخل....
در خونه رو باز کرد...
آسانسور داشت از طبقهپارکینگ به طبقه ات میومد...
استرسش بیشتر شد...
در رو بست و قفل کرد..
به در تکیه داد.. قلبش تند تند میزد....
صدای باز شدن در آسانسور.. و صدای قدم های اونمرد که به خونه ات نزدیکتر میشد کامل به گوش میرسید...
هر لحظه و هر صوم ثانیه، استرس دختر بیشتر میشد..
زنگ در خونه به گوش رسید..
ات از جاش پرید...
..چی..چیکار کنم...
چیکار داره...
زنگدر دوباره به صدا در اومد...
با دستای لرزون قفل در رو باز کرد ...
دستگیره در رو فشار داد و باز کرد...
چهره سردش .. و هیکل بی نقصش داخل اونکت و شلوار، ات رو دیوونه میکرد..
-..چ..چیزی میخواستی؟
پسر با چشمای سرد نگاه کرد.
ات استرس گرفت... جونگکوک وارد ساختمون شد...
...چی؟ چرا داره میاد اینجا؟...
سریع از بالکن رفت داخل....
در خونه رو باز کرد...
آسانسور داشت از طبقهپارکینگ به طبقه ات میومد...
استرسش بیشتر شد...
در رو بست و قفل کرد..
به در تکیه داد.. قلبش تند تند میزد....
صدای باز شدن در آسانسور.. و صدای قدم های اونمرد که به خونه ات نزدیکتر میشد کامل به گوش میرسید...
هر لحظه و هر صوم ثانیه، استرس دختر بیشتر میشد..
زنگ در خونه به گوش رسید..
ات از جاش پرید...
..چی..چیکار کنم...
چیکار داره...
زنگدر دوباره به صدا در اومد...
با دستای لرزون قفل در رو باز کرد ...
دستگیره در رو فشار داد و باز کرد...
چهره سردش .. و هیکل بی نقصش داخل اونکت و شلوار، ات رو دیوونه میکرد..
-..چ..چیزی میخواستی؟
پسر با چشمای سرد نگاه کرد.
- ۱۰.۷k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط