p

p.2
-ا..ایشون بادیگارد جدید هست؟!
میدر برنامه سرشو به معنای آره تکون داد.
ات دستشو به معنای دست دادن و سلام به سمت جونگکوک دراز کرد.
-.. خوشبختم

جونگکوک دستشو داخل جیبش گذاشت و به ات دست نداد....
صورتشو به سمت مدیر برنامه ات برگردوند.

- کی باید بیام؟ یعنی ایشون‌کی میخواد به کنسرت بره؟
مدیر برنامه به خودش اومد.
- ات.. فردا کنسرت داره.. الان داره تمرین میکنه...

ات سرشو تکون داد و تایید کرد.

-آ..اره الان دارم تمرین‌میکنم.
- خب؟ این به من ربط نداره.. فردا برای محافظت از ایشون..

میدر برنامه ات، سرشو تکون داد.

- باشه مرسی جئون
ات چیزی نگفت...
جونگکوک بی اهمیت از در بیرون رفت.
●☆●☆●☆●☆●☆●☆●☆●

ات شروع کرد به تمرین کردن.. ولی نمیتونست فکرشو از جونگکوک‌دور کنه.. انگار سطلی از خاطرات توی مغزش خالی شده بود.. آرزو میکرد کاش‌میتونست دوباره با جونگکوک.. عشق اولش خاطره بسازه.. ولی نمیتونست...
میخواست دوباره دست عشقش رو بگیره و به همراه لبخند به لبش بیاد...

ات ویو
بعد از تمرین رقص، از سالن بیرون رفتم... آه...لعنت به این شغل.. بدنم کوفته شد...
*درعالی که غر میزد ، داخل خیابون ها به سمت خونش میرفت *
وارد خونم شدم.. مستقیم به حموم رفتم.. شیر آب رو باز کردم..
وقتی قطره های آب به بدنم برخورد میکرد.. احساس می‌کردم تموم خستگی ها از بدنم میرفت بیرون..
حموم کردم و اومدم بیرون،
تاب شلوارک ام رو پوشیدم و موهام رو با سشوار خشک کردم...
یه نودل درست کردم و تلویزیون رو روشن کردم...
شروع کردم به فیلم دیدن و نودل خوردن..
دیدگاه ها (۵)

p.3شب به نیمه رسیده بود، اما ا.ت هنوز خوابش نبرده بود. تلویز...

p.4ات استرس گرفت... جونگکوک وارد ساختمون شد......چی؟ چرا دار...

p.1هوای خنک پاییزی سئول، با برگ‌های زرد و نارنجی که کف خیابو...

چندشاتی جونگکوک🪷درخواستی🎀part3^واقعا نمی‌فهمم چی میگی-خفه شو...

دوست پسر دمدمی مزاج

#رُز_زخمی_منPart. 61صبح زود بود. آفتاب هنوز کامل بالا نیامده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط