P

P¹⁵

شیش شده بود و هائون را آورده بودن خونه هنوز که فیلیکس باهاش تنها نقشه بود مگرنه این بار چیکار میکرد هائون ترسيده رو مبل تو سالون نشسته بود مینی هم کنار اش نشسته یود هانا با حرف های قشنگ اش هائون را سرگرم میکرد یون هم مشغول خوردن چایی اش بود و گاهی هم کرم ریزی میکرد فیلیکس و سونگمین همراه با چان از اتاق کار بیرون اومدن و سمته سالون رفتن و با خنده‌ها زیبا آن دختر ها مواجه شدن
سونگمین آروم گفت
سونگمین: چه خب میشد یه همسر داشته باشم و ۵ تا بچه
چان خندید و گفت
چان : ۵ تا بچه اکه اینو به زنت بگی سکته میکنه
سونگمین: یااااااااا خقشوووووووو مسخره نکن
فیلیکس با همان جدیدت اش وارد سالون شدن
فیلیکس: اکه زر زدن آتون تموم شده بیاین و بنشینید خوشم نمیاد کسی وایستاده باشه
هائون وقتی صدا فیلیکس رو شنید سکوت کرد
یون : میدونی وقتی تازه با چان آشنا شده بودم چان از خجالت قرمز میشد
همه خندید بجز فیلیکس و هانا با خنده گفت
هانا: چرا
یون: چون از دختر های خفن میترسید
باز هم همه خندیدن
فیلیکس: فقد بلدی الکی حرف بزنی خجالت کشیدن چه ربطی به دختر خفن داره
چان و سونگمین خندیدن
یون : به تو چه فضول ... شما ها هم نخندید
سونگمین: کاش منم یه دوست دختر داشتم
نیم نگاهی به هانا کرد هانا که متوجه شد به زمین خیره شد یون و هائون به هم نگاه کردن و چان خندید
فیلیکس با جدیت اش پوزخندی زد
فیلیکس: اجر بازی چیه خب بگو دوست دارم هانا که دیگه تموم شه
سونگمین: عهههههههه داداش
چان : خجالت زدش کردی
یون : اووووو پس مبارکه
هانا : هی‌ ساکت شو برو برایه شما هم یه چیزی بیارم تا بخوریم
هانا برند شد و سمت آشپزخونه رفت
سونگمین: منم برک کمکش کنم
یون : هائون برو کمی استراحت کن شام هم اونجا بخور باشه زیاد بلند نشو
هائون خنده ای تلخی کرد و از رو مبل بلند شد و چشم هایش سیاهی رفت تا میخواست رو زمین بیافته فیلیکس دست اش را دوره کمر هائون حلقه کرو کمی نگران گفت
فیلیکس: خوبی ؟
هائون چشم هایش‌را بزور باز کرد
هائون : سرم گیج میره
یون : طبیعی هستش باشه کمی بخوابی
هائون سری تکون داد و فیلیکس سمته اتاق هائون قدم برداشت و به هائون کمک کرد تا بره اتاق اش .......
دیدگاه ها (۳۷)

P¹⁶رو تخت هائون دراز کشید و فیلیکس پتو را کشید رو هائون فیلی...

P¹⁸اسلاید دو لباس هائون اسلاید سه کاپکیک های که هائون درست ک...

P¹⁴تو راه رو در اتاق هائون استفاده بود تا دکتر بیاد و از حال...

P¹³هائون که کله شب را نخوابیده بودبه ساعت نگاه کرد شیش صبح ر...

Step brother p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط