P

P¹⁴
تو راه رو در اتاق هائون استفاده بود تا دکتر بیاد و از حال هائون خبر دار بشه یون و چان کنار اش ایستاده بودن و چان مثل همیشه اومید به فیلیکس میداد
دکتر: همراهان خانم هائون کی ها آن
فیلیکس: من ...
دکتر : شما همسرش هستی
فیلیکس سکوت کرد و هیچ حرفی نزد
دکتر : آقا با شما هستم شما همسرش هستین
فیلیکس با عصبانیت گفت
فیلیکس: نیازی نمیبینم به شما بگم پس بگو هالش چطوره
دکتر: چه طرزه حرف زدن با یه دکتره
چان : بله بره همسرش هستن و خیلی ناراحته ببخشید هاله خانمش چطوره
دکتر : حالش کاملا خوبه زود رسوندینش و روش اصلی نکرده بود
فیلیکس: بچه چی
دکتر : این یک خودشناسی هست که حال بچه هم خوبه خیلی
فیلیکس هیچ حرفی نزند و سکوت کرد یون با ترس گفت که میتونه هائون رو ببینه دکتر هم اجازه داد تا بره یون وارد اتاق شد و سمته تخت رفت
یون : دختر از نگرانی مردیم
هائون : میبینی که زندم
یون کنار اش نشست و با دست اش موهای هائون را کنار زد
هائون اشک هایش جاری شدن
هائون : بگو که بچم پیشم هست
یون : آره پیشته این فرشته کوچولو
هائون قلب اش ور از درد بود و غم شروع به گریه کردن کرد
هائون : آخه چرا زنده موندم
فیلیکس: مگه دسته تو هستش که میخواهی بمیری ها
فیلیکس با صدا بلند داد زد و سمته تخت رفت
چان : کافیه فیلیکس دست بردار اینجا جاش نیست
فیلیکس: مگه کوری نمیبینی که چه غلطی کرده
هائون باهایش را تو خودش جم کرد و با صدا گریون گفت
هائون : تا وقتی نزاری پچم پیشم بمونه همین کارو میکنم ..... وقتی بچه یه قاتل و مافیا رو میخواهم از این دنیا برم پس ... چرا نمیزاری
فیلیکس: حرف رو عوض نکن نمیتونی از تنبیحت بگذری
هائون با ترس اشک هایش هایش پاک کرد
یون : چان فیلیکس رو ببر بیرون
جان سری تکون داد و همراه با فیلیکس از اتاق خارج شد
دیدگاه ها (۵)

P¹⁵شیش شده بود و هائون را آورده بودن خونه هنوز که فیلیکس باه...

P¹⁶رو تخت هائون دراز کشید و فیلیکس پتو را کشید رو هائون فیلی...

P¹³هائون که کله شب را نخوابیده بودبه ساعت نگاه کرد شیش صبح ر...

P¹²فیلیکس با همان جدیدت اش گفت فیلیکس: چرا اون وقت مگه من عم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط