دیر رسیدم

*دیر رسیدم
کادر
بسته شده بود
صدای شاتر
پیچید به نگاهم
سعی کردم طبیعی باشم
که مثلا
دیدنِ دوباره‌ات ساده است
فلاشِ بعدی
مچم را گرفت:
دو چشم تار و لبی لرزیده
#عکاس نتوانست
با فتوشاپ آرامشان کند
مرا برید
از گوشه‌ی #خاطرات تو
و
حواسش نبود
روی شانه‌ات
چهار انگشت کوچک
جا مانده..... *
دیدگاه ها (۱)

بگذار من برایت #چای بریزمآیا گفتم که تو را من دوست دارم؟آیا ...

یکی بود و یکی نبود از بوی کاهگل تا عطر خاک های باران خورده...

دیگر حوصله ای نمانده است!راستی ، مگر حوصله هم جزء آن چیزهایی...

زندگی امکافه ای شده بودلبریز از باورهای دم نکشیده ذهن های جو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط