Blue light, black shadow
part5
هیونجین بعد از اینکه کل عمارت رو بهش نشون داده بود بهش گفته بود که معمولا باید چیکار کنه و چه وقت هایی رفت و آمد کنه، معمولا این وظیفه خدمتکاری دیگه بود که خدمتکارای شخصی توضیح بدن باید چیکار کنن ولی هیونجین دوست داشت خودش همه چی رو به فیلیکس بگه و بیشترین وقت رو باهاش بگذرونه...
نزدیکای ساعت های ۳:۱۵ دقیقه بعد از ظهر اون ها به اتاق هیونجین رفتن تا هیونجین به فیلیکس نشون بدتش،ولی فیلیکس حرف متفاوتی زد...
+: نمیخوای یکم راجع به خودتون برام تعریف کنید... مثلاً من به عنوان خدمتکار شخصی تون باید بدونم میتونم براتون چه کارهایی انجام بدم...
-: خ-خب ببین...
هیونجین براش همه چیز درباره خودش و علایقش راجع به غذا ها و کارها رو بهش گفت... ولی مکالمشون تا یک ربع دیگه هم طول کشید و خیلی زود یخشون شکسته بود...
-: تو علایقت چیه فیلیکس؟
+: من؟...
هیونجین بعد از اینکه کل عمارت رو بهش نشون داده بود بهش گفته بود که معمولا باید چیکار کنه و چه وقت هایی رفت و آمد کنه، معمولا این وظیفه خدمتکاری دیگه بود که خدمتکارای شخصی توضیح بدن باید چیکار کنن ولی هیونجین دوست داشت خودش همه چی رو به فیلیکس بگه و بیشترین وقت رو باهاش بگذرونه...
نزدیکای ساعت های ۳:۱۵ دقیقه بعد از ظهر اون ها به اتاق هیونجین رفتن تا هیونجین به فیلیکس نشون بدتش،ولی فیلیکس حرف متفاوتی زد...
+: نمیخوای یکم راجع به خودتون برام تعریف کنید... مثلاً من به عنوان خدمتکار شخصی تون باید بدونم میتونم براتون چه کارهایی انجام بدم...
-: خ-خب ببین...
هیونجین براش همه چیز درباره خودش و علایقش راجع به غذا ها و کارها رو بهش گفت... ولی مکالمشون تا یک ربع دیگه هم طول کشید و خیلی زود یخشون شکسته بود...
-: تو علایقت چیه فیلیکس؟
+: من؟...
- ۱.۲k
- ۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط