فیلیکس امیدوارم من و به عنوان یه مافیا بپذیری خوابید
فیلیکس: امیدوارم من و به عنوان یه مافیا بپذیری ( خوابید)
ویو ات: چیییییییییی؟؟؟؟؟؟!!!!! نه نه نه نه نه این غیرممکنه این چجوزی ممکنه اصلا؟ نه احتمالا فیلیکس داره شوخی میکنه اره حتما اینجوری 😔 ولی اگه واقعا مافیا باشه چی ؟ اگه واقعا فه من همیشه دروغ گفته باشه چی؟ نکنه تو تب کرده داره چرت و پرت میگه(😔💔😐)
این حرفا تا ساعت ۶ صبح تو ذهن ات داشت میچرخید که به خودش اومد و دید که بله سرکار جنابعالی دیر شده
ات: وایییییی نههههه
فیلیکس: چی شده کی حمله کردهههه
ات: فیلیکس برو بیرون از اتاق دیرم شدددد وایییی
فیلیکس: باشه باشه اروم باش یه لحظه سکته کردم دختر
ات: باشه حاله زود برو بیروننننننننننننن
رفت*
ویو ات: سریع لپتابم و کارت شناساییم و وسایل کارم و پرونده ها رو جمع کردم و رفتم بیرون که..
فیلیکس: ات صبر کن من میرسونمت
ات: چی؟ ممنون ممنونم حالا زود باش بریمممم
اندر سرکار ات*
خانم ریئس : ات دیگه دیر نکنی ها باشه؟
ات: چ..چشم بب..بخشید دیشب حالم بود بود نتونستم خوب استراحت کنم حالا هم برم دیگه
*رفت*
ویو فیلیکس: وایسا ....نه....چجوری...چرا؟...چرا ات ؟...چرا اون باید اینجا کار کنه؟ اونم جایی که من قبلا یه بار بهش حمله کردم و ریئسش و کشتم.؟ چراااااا؟؟ وای دارم دیوونه میشم...این ات...اون واقعا دختر محشیریه( خنده مارموزانه)
فلش بک*
فیلیکس: چی؟ چرا رد شدم؟؟؟ من که همه چیز و درست گفتم و کسی که مصاحبه کرد گفت شما حتما قبول میشید. پس چرا....وای نکنه واقعا اون بهشون رشوه داده و من قبول نشدم؟
£: راستی فیلیکس شنیدی اونوپسره شد ریئس شرکته؟
فیلیکس: .....................
(داره جلو خودش رو میگیره که از اعصبانیت رفیقش و نکشه ولی نمیتونه و میره همون پسره رو میکشه تا خودش جاش رو بگیره ولی اون یه پسر داشت که به سرعت جای پدرش و گرفت)
پایان فلش بک*
چجوری اخه تونستی بری اونجا؟😕 اونم چی بخش بهترین وکیل! به هر حال باید برم خونه ات و منتظرش باشم تا بیاد که یهو صدای داد از تو طبقه میاد
؟؟؟: هوی برای چی مدارک و از بین بردی هاااااا؟؟؟؟؟؟
ات: من اونا رد از بین نبردم شاگردت اومد و اونا رو برد همینن
؟؟؟؟: ولی من نبودم خودت گفتی اینا رو از بین ببر
ات: برای چی دروغ میگی هاااا.؟؟
ناگهان فیلیکس وارد میشوددد
فیلیکس: اینجا چخبره ات چی شده؟
ات: بهم تهمت زدن که من همه مدارک مهم رو از بین بردم تا خودم برنده دادگاه بشم الانم شاگردش گردن نمیگیره که خودش اونا رو از بین برده
؟؟؟: پشمام چه کراشه( زیر لب گفت و الان وقت پیکیم بازیه)
فیلیکس: که اینطور پس چرا....
اون شاگرده دست فیلیکس و میگیره وووووووو
؟؟؟: اوپا من همیشه راست میگم چرا باید به اون هر**زه دروغ بگم؟؟( میخواست فیلیکس و بغل کن که ناگهان یه مشت خیلی قوی داشت به صورتش برخورد میکرد و ات جلوشو گرفت)
ات: صبر کن خوم این رو حل میکنم اینجا به دوربین مداربسته مجهزه باید بریم دوربینا رو چک کنیم اگه حق با من بود شما دوتا باید اخراج بشین
همه رفتن اتاق کنترل و دوربینا رو چک کردن و همه چیز درست بود ات کاغذا رو داده بود شاگردش و بهش گفت اینا رو ببر پیش استادت ولی اون همشون و ریخت دور و این دعوا شروع شد
ات: دیدی گفتم؟😏
فیلیکس: عاااا بابا عاشق خونسردیت شدم یعنییی
و حالا میریم سر موضوع اصلی بعنی اینکه چرا یه ور صورتت قرمزه؟( جدییییییییی)
ات: ا..این ؟؟.... خوب این چیزه ...بیا پایین بهت توضیح میردممم
پایین*
ات: اون دختره از روی عصبانیت محکم زد منو.....
فیلیکس خون جلو چشماش اومد میخواست اون رو بکشه ولی بخواطر ات هم که شده.....
نظر بدییییییننننن
ویو ات: چیییییییییی؟؟؟؟؟؟!!!!! نه نه نه نه نه این غیرممکنه این چجوزی ممکنه اصلا؟ نه احتمالا فیلیکس داره شوخی میکنه اره حتما اینجوری 😔 ولی اگه واقعا مافیا باشه چی ؟ اگه واقعا فه من همیشه دروغ گفته باشه چی؟ نکنه تو تب کرده داره چرت و پرت میگه(😔💔😐)
این حرفا تا ساعت ۶ صبح تو ذهن ات داشت میچرخید که به خودش اومد و دید که بله سرکار جنابعالی دیر شده
ات: وایییییی نههههه
فیلیکس: چی شده کی حمله کردهههه
ات: فیلیکس برو بیرون از اتاق دیرم شدددد وایییی
فیلیکس: باشه باشه اروم باش یه لحظه سکته کردم دختر
ات: باشه حاله زود برو بیروننننننننننننن
رفت*
ویو ات: سریع لپتابم و کارت شناساییم و وسایل کارم و پرونده ها رو جمع کردم و رفتم بیرون که..
فیلیکس: ات صبر کن من میرسونمت
ات: چی؟ ممنون ممنونم حالا زود باش بریمممم
اندر سرکار ات*
خانم ریئس : ات دیگه دیر نکنی ها باشه؟
ات: چ..چشم بب..بخشید دیشب حالم بود بود نتونستم خوب استراحت کنم حالا هم برم دیگه
*رفت*
ویو فیلیکس: وایسا ....نه....چجوری...چرا؟...چرا ات ؟...چرا اون باید اینجا کار کنه؟ اونم جایی که من قبلا یه بار بهش حمله کردم و ریئسش و کشتم.؟ چراااااا؟؟ وای دارم دیوونه میشم...این ات...اون واقعا دختر محشیریه( خنده مارموزانه)
فلش بک*
فیلیکس: چی؟ چرا رد شدم؟؟؟ من که همه چیز و درست گفتم و کسی که مصاحبه کرد گفت شما حتما قبول میشید. پس چرا....وای نکنه واقعا اون بهشون رشوه داده و من قبول نشدم؟
£: راستی فیلیکس شنیدی اونوپسره شد ریئس شرکته؟
فیلیکس: .....................
(داره جلو خودش رو میگیره که از اعصبانیت رفیقش و نکشه ولی نمیتونه و میره همون پسره رو میکشه تا خودش جاش رو بگیره ولی اون یه پسر داشت که به سرعت جای پدرش و گرفت)
پایان فلش بک*
چجوری اخه تونستی بری اونجا؟😕 اونم چی بخش بهترین وکیل! به هر حال باید برم خونه ات و منتظرش باشم تا بیاد که یهو صدای داد از تو طبقه میاد
؟؟؟: هوی برای چی مدارک و از بین بردی هاااااا؟؟؟؟؟؟
ات: من اونا رد از بین نبردم شاگردت اومد و اونا رو برد همینن
؟؟؟؟: ولی من نبودم خودت گفتی اینا رو از بین ببر
ات: برای چی دروغ میگی هاااا.؟؟
ناگهان فیلیکس وارد میشوددد
فیلیکس: اینجا چخبره ات چی شده؟
ات: بهم تهمت زدن که من همه مدارک مهم رو از بین بردم تا خودم برنده دادگاه بشم الانم شاگردش گردن نمیگیره که خودش اونا رو از بین برده
؟؟؟: پشمام چه کراشه( زیر لب گفت و الان وقت پیکیم بازیه)
فیلیکس: که اینطور پس چرا....
اون شاگرده دست فیلیکس و میگیره وووووووو
؟؟؟: اوپا من همیشه راست میگم چرا باید به اون هر**زه دروغ بگم؟؟( میخواست فیلیکس و بغل کن که ناگهان یه مشت خیلی قوی داشت به صورتش برخورد میکرد و ات جلوشو گرفت)
ات: صبر کن خوم این رو حل میکنم اینجا به دوربین مداربسته مجهزه باید بریم دوربینا رو چک کنیم اگه حق با من بود شما دوتا باید اخراج بشین
همه رفتن اتاق کنترل و دوربینا رو چک کردن و همه چیز درست بود ات کاغذا رو داده بود شاگردش و بهش گفت اینا رو ببر پیش استادت ولی اون همشون و ریخت دور و این دعوا شروع شد
ات: دیدی گفتم؟😏
فیلیکس: عاااا بابا عاشق خونسردیت شدم یعنییی
و حالا میریم سر موضوع اصلی بعنی اینکه چرا یه ور صورتت قرمزه؟( جدییییییییی)
ات: ا..این ؟؟.... خوب این چیزه ...بیا پایین بهت توضیح میردممم
پایین*
ات: اون دختره از روی عصبانیت محکم زد منو.....
فیلیکس خون جلو چشماش اومد میخواست اون رو بکشه ولی بخواطر ات هم که شده.....
نظر بدییییییننننن
- ۹.۹k
- ۲۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط