خیلی بیشعوری باب

+خیلی بیشعوری باب.......
حرفم نا تموم موند
اون......... اون منو زد
_حرف دهنتو بفهم جئون بورام گمشو از خونه ی من بیرون
*بچه ها کل مکالمشون با داد بوده
+اوکی
رفتمو تمام وسایمو که بهشون احتیاج داشتم برداشتم ریختم تو گیفم و کلاهمو گذاشتمو از خونه زدم بیرون
ویو کوک
خیلی عصبی بودم با بورام دعوام شد و رف تو اتاقش
سویا بخاطر اون مرد سرطان داشت و اگه بورام رو سقط نمیکرد زنده میموند ولی برگه رو امضا نگرد باعثه مرگه خودش شد
با صدای در به خودم اومدم
بورام.......اون واقعا از خونه رفت
ویو بورام
کلافه تو خیابون پرسه میزدم
همیشه میگف جلو عمو ها تضاهر کنم که دوسم داره حتی ی بار که به عمو نامجون گفتم منو کتک زد و دیگه صدام در نیومد
به دور وبرم نگاه کردم نزدیگه خونه ی عمو یونگی بودم زنگ در رو زدم که...........
دیدگاه ها (۱)

یونگی بودم زنگ در رو زدم کهویو کوک نگران بورام بودم چند ساعت...

ویو شوگا رفتم بیرون و زنگ زدم کوک_بله هیونگ#کوک خیلییییییی ب...

و اتاقم نشسته بودم که صدای در اومد +بله/نخابیدی هنوز +نه... ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط