"لجبازی"
"لجبازی"
part:40
وقتی وارد فضای مدرسه شدم اونم یه جو دلگیر داشت
تصمیم گرفتم آخرین روزی که با معلم مورد علاقه ام داشتم خوب بگذرونم
پس با یه لبخند وارد کلاس شدم
سوجین:ا.ت..انگار خیلی خوشحالی(پوزخند)
ا.ت:نه فقط میخوام آخرین روز مدرسه ام با استاد پارک خوب باشه
این جمله رو گفتم و رفتم بغل سوزی نشستم
سوزی:مدرسه امروز خیلی دلگیره مگه نه؟
ا.ت:اوهوم
سوزی:با اینکه زیاد به استاد پارک علاقه نداشتم دلم براش تنگ میشه
ا.ت:آره اون بهترین معلم امسال بود..با اینکه زیاد شوخی کردیم...زیاد هم رو اذیت کردیم و کلی به هم توهین کردیم
سوزی:آره
بعد این حرف سوزی در کلاس باز شد و قامت جیمین نمایان شد
اونم مثل همه ما بیحال و ناراحت وارد کلاس شد
جیمین:انیو(بیحال)
دانش آموز ها:سلام استاد
جیمین:شما هم ناراحت اید
دانش آموز ها:آره
جیمین:بیاین فقط تمومش کنیم..اول یکم میارمتون پای تخته بعدش از تون امتحان میگیرم
جوری ناامید و عصبی بود که اگر یه اشتباه کوچولو میکردی
پارت میکرد
جیمین:خب...سوزی بیا پای تخته
سوزی:چشم استاد
رفت پای تخته
مسئله سختی نبود برای همین سوزی سریع جواب داد
جیمین:آفرین برو بشین..ا.ت تو بیا
همین حرف باعث شد که دستام یخ کنه
همیشه بلد بودم ولی نه به نحوه جیمین
حتی خود جیمین دو سه بار بهم اخطار داده بود
که به نحوه خودش بنویسم
ولی چون مامانم همیشه دخالت میکرد نمیتونستم درست به اون شکلی که جیمین میگفت پیش برم
آروم رفتم بالا تخته
مسئله رو بهم گفت:
و نوشتم امیدوار بودم این مدلی که نوشتم رو جیمین گفته باشه
جیمین:ا.ت..چند بار گفتم به نحوه من بنویس
ا.ت:.....
جیمین:ا.ت با تو ام(بلند)
ا.ت:ببخشید استاد(آروم)
جیمین:الان ببخشید تو چه بدرد آینده تو میخوره...فقط برو بشین
دستام میلرزید
رفتم نشستم سر جام
چند نفر دیگه رو برد پایه تخته و بعدش برگه های امتحانی رو بهمون داد
همه رو نوشتم و دادم بهش
جیمین:خوبه حداقل چند تاش رو به روش من نوشتی
ادامه دارد....
part:40
وقتی وارد فضای مدرسه شدم اونم یه جو دلگیر داشت
تصمیم گرفتم آخرین روزی که با معلم مورد علاقه ام داشتم خوب بگذرونم
پس با یه لبخند وارد کلاس شدم
سوجین:ا.ت..انگار خیلی خوشحالی(پوزخند)
ا.ت:نه فقط میخوام آخرین روز مدرسه ام با استاد پارک خوب باشه
این جمله رو گفتم و رفتم بغل سوزی نشستم
سوزی:مدرسه امروز خیلی دلگیره مگه نه؟
ا.ت:اوهوم
سوزی:با اینکه زیاد به استاد پارک علاقه نداشتم دلم براش تنگ میشه
ا.ت:آره اون بهترین معلم امسال بود..با اینکه زیاد شوخی کردیم...زیاد هم رو اذیت کردیم و کلی به هم توهین کردیم
سوزی:آره
بعد این حرف سوزی در کلاس باز شد و قامت جیمین نمایان شد
اونم مثل همه ما بیحال و ناراحت وارد کلاس شد
جیمین:انیو(بیحال)
دانش آموز ها:سلام استاد
جیمین:شما هم ناراحت اید
دانش آموز ها:آره
جیمین:بیاین فقط تمومش کنیم..اول یکم میارمتون پای تخته بعدش از تون امتحان میگیرم
جوری ناامید و عصبی بود که اگر یه اشتباه کوچولو میکردی
پارت میکرد
جیمین:خب...سوزی بیا پای تخته
سوزی:چشم استاد
رفت پای تخته
مسئله سختی نبود برای همین سوزی سریع جواب داد
جیمین:آفرین برو بشین..ا.ت تو بیا
همین حرف باعث شد که دستام یخ کنه
همیشه بلد بودم ولی نه به نحوه جیمین
حتی خود جیمین دو سه بار بهم اخطار داده بود
که به نحوه خودش بنویسم
ولی چون مامانم همیشه دخالت میکرد نمیتونستم درست به اون شکلی که جیمین میگفت پیش برم
آروم رفتم بالا تخته
مسئله رو بهم گفت:
و نوشتم امیدوار بودم این مدلی که نوشتم رو جیمین گفته باشه
جیمین:ا.ت..چند بار گفتم به نحوه من بنویس
ا.ت:.....
جیمین:ا.ت با تو ام(بلند)
ا.ت:ببخشید استاد(آروم)
جیمین:الان ببخشید تو چه بدرد آینده تو میخوره...فقط برو بشین
دستام میلرزید
رفتم نشستم سر جام
چند نفر دیگه رو برد پایه تخته و بعدش برگه های امتحانی رو بهمون داد
همه رو نوشتم و دادم بهش
جیمین:خوبه حداقل چند تاش رو به روش من نوشتی
ادامه دارد....
۸.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.