فصل دوم پارت 70🥀
فصل دوم پارت 70🥀
همسرش بعد از این حرفش چشماش درشت شدن
ات : چی کی کجا چرا میخواهن ازدواج کنن
جیمین تک خندیی کرد و گفت
جیمین : خوب معلومه عاشق هم شدن
ات با عصبانیت گفت
ات : دارم واسه دان صبر کن
جیمین خندیی کرد
ات : چرا میخندی
جیمین هیچی
ات : داشتی به حرفام میخندیدی
جیمین ازش فاصله گرفت و رویه تخت دراز کشید
ات با عصبانیت بالا سرش وایستاد
ات : چرا خندیدی
جیمین: چرا باید بگم بیا بوسم کن بعدش بهت میگم
ات که خیلی میخواست بدونه که چرا جیمین خنديد کنار جیمین نسشت و ل*باشو نزدیک لپه جیمین کرد اما جیمین میخواست کرم ریزی کنه صورتشو ترفه دیگه ای چرخوند و ل*باشو ن بهم خورد
ات با اخم گفت
ات : جیمین جرزنی نکن
جیمین : اینکه ل*بامو بوس کردی جرزنی بود
ات : آره
شوهرش دستاشو دوره ک*مرش حلقه کرد و به خودش نزدیکش کرد که باعث اوفتادن ات رویه جیمین شد و ل*باشون بهم خورد
هر دو لحظه ای سکوت کردن جیمین زبون شو رویه ل*بایه خودش کشید و گفت
جیمین : میخواهم بخورمت از بسه که شیرینی
ات : جیمین من شیرینم
جیمین : البته
صدایه تقد در به گوشه شون خورد
ات : ول کن جیمین
جیمین با صدایه بلند گفت
جیمین : ای بابا مزاحم نشید
ات با خجالت گفت
ات : زشته جیمین ول کن اگه مادر باشه چی
یهویی جایه هر دوشون عوض شد همسرش باز هم با عصبانیت گفت
ات : جیمین گفتم ولم کن من نگفتم که روم بخوابی برو کنار
دستگیره در به پایین کشیده شد مردمک چشمایه هر دوشون به طرفه در چرخیده شد
بعد از کنجکاوی جیمین و همسرش هواجین در چهارچوب در ظاهر شد
ات دستاشو گذاشت رویه شون جیمین و هولش داد جیمین از رویه ات بلند شد و رویه تخت هر دو نشستن
ات : هواجین بدو بیا پیشه مامانی
هواجین خیلی آروم قدم برداشت سمته مادر و پدرش
ات هواجین رو تویه بغلش گرفت جیمین هم روبه روش نشسته بود هواجین نگاهی به پدرش کرد جیمین ل*باشو غنچه کرد و تو چشمایه هواجین نگاه کرد
جیمین : میایی دوست بشیم
هواجین نگاهی به مادرش کرد و بعدش سرشو به عنوان بله تکون داد
جیمین دستشو دراز کرد و گفت
جیمین : پارک جیمین هستم و میخواهم دوستم تو باشی شما چی اسمتون چیه
هواجین خندیی کرد و گفت
هواجین: پالک هواجین هشتم و دوشته شما هشتم
جیمین خندیی کرد و دستاشو دراز کرد
جیمین : بیا بغلم دخترم
هواجین نگاهی به مادرش کرد
ات : برو پیشه بابایی
ادامه دارد
همسرش بعد از این حرفش چشماش درشت شدن
ات : چی کی کجا چرا میخواهن ازدواج کنن
جیمین تک خندیی کرد و گفت
جیمین : خوب معلومه عاشق هم شدن
ات با عصبانیت گفت
ات : دارم واسه دان صبر کن
جیمین خندیی کرد
ات : چرا میخندی
جیمین هیچی
ات : داشتی به حرفام میخندیدی
جیمین ازش فاصله گرفت و رویه تخت دراز کشید
ات با عصبانیت بالا سرش وایستاد
ات : چرا خندیدی
جیمین: چرا باید بگم بیا بوسم کن بعدش بهت میگم
ات که خیلی میخواست بدونه که چرا جیمین خنديد کنار جیمین نسشت و ل*باشو نزدیک لپه جیمین کرد اما جیمین میخواست کرم ریزی کنه صورتشو ترفه دیگه ای چرخوند و ل*باشو ن بهم خورد
ات با اخم گفت
ات : جیمین جرزنی نکن
جیمین : اینکه ل*بامو بوس کردی جرزنی بود
ات : آره
شوهرش دستاشو دوره ک*مرش حلقه کرد و به خودش نزدیکش کرد که باعث اوفتادن ات رویه جیمین شد و ل*باشون بهم خورد
هر دو لحظه ای سکوت کردن جیمین زبون شو رویه ل*بایه خودش کشید و گفت
جیمین : میخواهم بخورمت از بسه که شیرینی
ات : جیمین من شیرینم
جیمین : البته
صدایه تقد در به گوشه شون خورد
ات : ول کن جیمین
جیمین با صدایه بلند گفت
جیمین : ای بابا مزاحم نشید
ات با خجالت گفت
ات : زشته جیمین ول کن اگه مادر باشه چی
یهویی جایه هر دوشون عوض شد همسرش باز هم با عصبانیت گفت
ات : جیمین گفتم ولم کن من نگفتم که روم بخوابی برو کنار
دستگیره در به پایین کشیده شد مردمک چشمایه هر دوشون به طرفه در چرخیده شد
بعد از کنجکاوی جیمین و همسرش هواجین در چهارچوب در ظاهر شد
ات دستاشو گذاشت رویه شون جیمین و هولش داد جیمین از رویه ات بلند شد و رویه تخت هر دو نشستن
ات : هواجین بدو بیا پیشه مامانی
هواجین خیلی آروم قدم برداشت سمته مادر و پدرش
ات هواجین رو تویه بغلش گرفت جیمین هم روبه روش نشسته بود هواجین نگاهی به پدرش کرد جیمین ل*باشو غنچه کرد و تو چشمایه هواجین نگاه کرد
جیمین : میایی دوست بشیم
هواجین نگاهی به مادرش کرد و بعدش سرشو به عنوان بله تکون داد
جیمین دستشو دراز کرد و گفت
جیمین : پارک جیمین هستم و میخواهم دوستم تو باشی شما چی اسمتون چیه
هواجین خندیی کرد و گفت
هواجین: پالک هواجین هشتم و دوشته شما هشتم
جیمین خندیی کرد و دستاشو دراز کرد
جیمین : بیا بغلم دخترم
هواجین نگاهی به مادرش کرد
ات : برو پیشه بابایی
ادامه دارد
۴.۵k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.