when it was mafia پارت هشتم
لیا: ببخشید میپرسم ارباب ولی فرق ا/ت با برده های.....
کوک: این به تو ربطی نداره الانم برو یه قهوه برای من درست..... اممم ا/ت
ا/ت: ب.. ب.. بله
کوک: برو برام یه قهوه خوشمزه درست کن بیار
ا/ت: ارباب میشه اول برم لباسمو عوض کنم
کوک: سریع فقط
ا/ت: چشم
رفتم بالا واییی پشمام کلی لباس اینجا بود یکیشونو برداشتم موهامو باز گذاشتم رفتم پایین
کوک: بهت میاد
ا/ت: م... م... مرسی
کوک: قهوه
ا/ت: چشم الان درست میکنم
قهوه رو درست کردم بردم دادم بهش
۲۰ دقیقه بعد
حوصلم سر رفت رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم برم حموم لباسامو در اوردم رفتم حموم
کوک ویو
داشتم قهوه میخوردم ا/ت و لیا تو اشپزخونه بودن نشسته بودن که دیدم ا/ت رفت بالا اهمیت ندادم بعد ۵ دقیقه بود که رفته بود بالا
کوک: ا/ت(باداد)...... ا/ت...... ا/تتتتتتتتتتتتت
لیا: ارباب فرار نکرده باشه
با حرفی که لیا زد یجوری شدم رفتم بالا دیدم صدای اب میاد هوففف ترسیدم دختره ی پررو خو چرا خبر نمیدی اخه اه به حسابت میرسم ولی هنوز یکم زوده
تق تق
ا/ت ویو
وقتی میرفتم حموم یکی در میزد میترسیدم یاد ناپدریم میوفتادم بخاطر همین رفتم تو فکر و بغض کردم و هیچی نگفتم
کوک: ا/ت.... ا/ت...... ا/ت باتوام...... هی اونجایی؟؟..... ا/ت
کوک ویو
چرا هرموقع بحث ا/ت میشد یجوری میشدم........ترسیدم درو باز کردم دیدم ا/ت رفته تو فکر و بغض کرده.......سریع اومدم بیرون و از پشت در گفتم
کوک: ببین ا/ت میتونستم همین الان بفاکت بدم ولی باید سره قولم بمونم مرد زیر حرفش نمیزنه
ا/ت:(گریه)
کوک: چیشد
ا/ت: میشه بری لطفا
کوک: باشه ولی دست به کاره اشتباهی نزن
ا/ت: برو......... لطفا..... لطفا برو
کوک رفت و ا/ت............
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
خب حمایت کنید بچها اینترنتم تموم شد ببینم کی میتونم بزارم پارت بعد:(
کوک: این به تو ربطی نداره الانم برو یه قهوه برای من درست..... اممم ا/ت
ا/ت: ب.. ب.. بله
کوک: برو برام یه قهوه خوشمزه درست کن بیار
ا/ت: ارباب میشه اول برم لباسمو عوض کنم
کوک: سریع فقط
ا/ت: چشم
رفتم بالا واییی پشمام کلی لباس اینجا بود یکیشونو برداشتم موهامو باز گذاشتم رفتم پایین
کوک: بهت میاد
ا/ت: م... م... مرسی
کوک: قهوه
ا/ت: چشم الان درست میکنم
قهوه رو درست کردم بردم دادم بهش
۲۰ دقیقه بعد
حوصلم سر رفت رفتم تو اتاقم تصمیم گرفتم برم حموم لباسامو در اوردم رفتم حموم
کوک ویو
داشتم قهوه میخوردم ا/ت و لیا تو اشپزخونه بودن نشسته بودن که دیدم ا/ت رفت بالا اهمیت ندادم بعد ۵ دقیقه بود که رفته بود بالا
کوک: ا/ت(باداد)...... ا/ت...... ا/تتتتتتتتتتتتت
لیا: ارباب فرار نکرده باشه
با حرفی که لیا زد یجوری شدم رفتم بالا دیدم صدای اب میاد هوففف ترسیدم دختره ی پررو خو چرا خبر نمیدی اخه اه به حسابت میرسم ولی هنوز یکم زوده
تق تق
ا/ت ویو
وقتی میرفتم حموم یکی در میزد میترسیدم یاد ناپدریم میوفتادم بخاطر همین رفتم تو فکر و بغض کردم و هیچی نگفتم
کوک: ا/ت.... ا/ت...... ا/ت باتوام...... هی اونجایی؟؟..... ا/ت
کوک ویو
چرا هرموقع بحث ا/ت میشد یجوری میشدم........ترسیدم درو باز کردم دیدم ا/ت رفته تو فکر و بغض کرده.......سریع اومدم بیرون و از پشت در گفتم
کوک: ببین ا/ت میتونستم همین الان بفاکت بدم ولی باید سره قولم بمونم مرد زیر حرفش نمیزنه
ا/ت:(گریه)
کوک: چیشد
ا/ت: میشه بری لطفا
کوک: باشه ولی دست به کاره اشتباهی نزن
ا/ت: برو......... لطفا..... لطفا برو
کوک رفت و ا/ت............
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
خب حمایت کنید بچها اینترنتم تموم شد ببینم کی میتونم بزارم پارت بعد:(
۴۳.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.