وقتی دخترش از خونه فرار میکنه
وقتی دخترش از خونه فرار میکنه
ولی توی کنسرت....🖤😔🥀
P.t 1
چند روزی بود که با پدرش قهر کرده بود اونم سر چی سر اینکه چرا به جشن تولد دوستش رفته بود!
توی افکارش غرق بود و داشت فکر میکرد چجوری بتونه از پدرش عذر خواهی کنه که با صدای مادرش به خودش اومد:
+آچا!دخترم بیا ناهار آمادست.
_چشم مامان اومدم.
پاشد و به سمت آشپز خونه رفت و پشت میز نشست و به مادرش خیره شد و لبخند فیکی زد اما دلش خون بود فقط واسه یه کلمه اون کلمه ای نبود جز کلمه 'هرزه'!
اون مگه چیکار کرده بود که پدرش این لقب لعنت شده رو بهش چسبونده بود.....
"فلش بک چند شب پیش":
_بابا من فقط رفتم جشن تولد دوستم همچین شما میگید که انگار مشروبات الکلی خوردم!
جیمین خنده هیستریکی کرد و به دخترش خیره شد.
+اها انتظار داشتی بجای جشن تولد، پارتی براتون بزاره؟!
آچا پوف کلافه ای کشید و گفت:
_بابا من منظورم این نبود الان شما مشکلتون با این جشن و رفتنه من چیه؟!
+میخوای بدونی مشکلم چیه؟!
_بله بابا اینجوری میتونیم حلش کنیم.
جیمین با عصبانیت پاکت سفید رنگی رو جلوی صورت دخترش پرت کرد
+مشکلم اینه...باز کن ببین...تو سوهو رو بوسیدی!
رنگ آچا پریده بود. خشکش زده بود!
امکان نداشت نباید پدرش میدونست که سوهو دوست پسرشه!
با لرز خم شد و پاکت رو گرفت و بازش کرد و و چند عکس از خودش و سوهو تو جشن رو دید!
عکس بعدی رو برداشت و با دیدنش اشکاش فرو ریختن!
آچا و سوهو همو میبوسیدن و همینطور عکسای دیگرو دید و هق هق کنان گفت:
_بابا....هق...بابا ببخشید...هق..من نمیخواستم ببوسمش تصادفی شد...هق.
آچا داشت دروغ میگفت اون با رضایت کامل خودش به دوست پسرش اجازه داد تا ببوستش ولی توی این لحظه نمیخواست سوهو هیچ اسیبی ببینه.
جیمین با عصبانیت غرید:
+دیگه حق نداری بدون اجازه من بری بیرون....نه صبر کن تو دیگه اصلا حق نداری بری بیرون گوشیتم به من میدی!
_بابا تروخدا خواهش می...
جیمین با عربده گفت:
+گفتم گوشی فاکیتو بدههه
آچا با ترس از جیب شلوار گوشیشو روی میز وسط سالن گذاشت و و بدو به طرف اتاقش رفت و درو پشت سرش قفل کرد زجهه هاش رو رها کرد و به گوش پدرش رسید!
#تکپارتی_جیمین
#جیمین
ولی توی کنسرت....🖤😔🥀
P.t 1
چند روزی بود که با پدرش قهر کرده بود اونم سر چی سر اینکه چرا به جشن تولد دوستش رفته بود!
توی افکارش غرق بود و داشت فکر میکرد چجوری بتونه از پدرش عذر خواهی کنه که با صدای مادرش به خودش اومد:
+آچا!دخترم بیا ناهار آمادست.
_چشم مامان اومدم.
پاشد و به سمت آشپز خونه رفت و پشت میز نشست و به مادرش خیره شد و لبخند فیکی زد اما دلش خون بود فقط واسه یه کلمه اون کلمه ای نبود جز کلمه 'هرزه'!
اون مگه چیکار کرده بود که پدرش این لقب لعنت شده رو بهش چسبونده بود.....
"فلش بک چند شب پیش":
_بابا من فقط رفتم جشن تولد دوستم همچین شما میگید که انگار مشروبات الکلی خوردم!
جیمین خنده هیستریکی کرد و به دخترش خیره شد.
+اها انتظار داشتی بجای جشن تولد، پارتی براتون بزاره؟!
آچا پوف کلافه ای کشید و گفت:
_بابا من منظورم این نبود الان شما مشکلتون با این جشن و رفتنه من چیه؟!
+میخوای بدونی مشکلم چیه؟!
_بله بابا اینجوری میتونیم حلش کنیم.
جیمین با عصبانیت پاکت سفید رنگی رو جلوی صورت دخترش پرت کرد
+مشکلم اینه...باز کن ببین...تو سوهو رو بوسیدی!
رنگ آچا پریده بود. خشکش زده بود!
امکان نداشت نباید پدرش میدونست که سوهو دوست پسرشه!
با لرز خم شد و پاکت رو گرفت و بازش کرد و و چند عکس از خودش و سوهو تو جشن رو دید!
عکس بعدی رو برداشت و با دیدنش اشکاش فرو ریختن!
آچا و سوهو همو میبوسیدن و همینطور عکسای دیگرو دید و هق هق کنان گفت:
_بابا....هق...بابا ببخشید...هق..من نمیخواستم ببوسمش تصادفی شد...هق.
آچا داشت دروغ میگفت اون با رضایت کامل خودش به دوست پسرش اجازه داد تا ببوستش ولی توی این لحظه نمیخواست سوهو هیچ اسیبی ببینه.
جیمین با عصبانیت غرید:
+دیگه حق نداری بدون اجازه من بری بیرون....نه صبر کن تو دیگه اصلا حق نداری بری بیرون گوشیتم به من میدی!
_بابا تروخدا خواهش می...
جیمین با عربده گفت:
+گفتم گوشی فاکیتو بدههه
آچا با ترس از جیب شلوار گوشیشو روی میز وسط سالن گذاشت و و بدو به طرف اتاقش رفت و درو پشت سرش قفل کرد زجهه هاش رو رها کرد و به گوش پدرش رسید!
#تکپارتی_جیمین
#جیمین
۶.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.