!♡عشق مافیایی♡!
!♡عشق مافیایی♡!
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p24♡
که یهو دیدم ا.ت یه تیکه شیشه برداشته و میخواد رگشو بزنه...دوییدم سمتش و شیشه رو ازش گرفتم...
~ : قشنگم آروم باش...ما میتونیم دوباره بچه دار بشیم چاگیا...
& : ته.یونگ هق...؟
~ : جانم...؟
& : ت.تو از دستم هق عصبانی هق نیستی...؟
~ : نه چاگیا...از قصد که نکردی...برای چی باید عصبانی باشم اخه...
(راوی ویو)
ا.ت خیلی حالش بد بود...ته سعی داشت آرومش کنه...ولی هرکاری کرد نشد تا اینکه دکتر اومد و یه آرام بخش به ا.ت زد...ا.ت به خواب رفت که...
(ته ویو)
ا.ت خواب بود...منم بشدت عصابم خورد بود...که گوشیم زنگ خورد...باورم نمیشد...اون...اون هانا بود...پاک یادم رفته بود بهش بگم...(هانا همون نامزد ته...راستی ا.ت ازین قضیه خبر داره و ته قراره از هانا طلاق بگیره)(علامت هر...هانا * 😑)
* : های ددی(کلا کاراش و حرفاش با ناز و عشوه اس)
~ : چی میخوای هانا...؟*کلافه*
* : چند روزه نیومدی خونه زنگ زدم ببینم کجایی...
~ : هانا ببین من یکی دیگه رو دوس دارم خوب؟منم با پدرم حرف زدم و هردو موافقیم که ما طلاق بگیریم...فردا یه نامه برات میاد که برگه ی طلاقه...بدون هیچ چون و چرایی و داد و بیدادی امضاش میکنی...خداحافظ...
* : ولی دد*ته قعط کرد*
خوب اینم تموم شد...
سرمو بالا گرفتم و دیدم ا.ت همه ی حرفامونو شنیده...
~ : ا.ا.ت...
& : نمیخواد چیزی بگی...من خوبم*لبخند*
~ : خوشحالم که دارمت*لبخند*
(ا.ت ویو)
ته اومد بوسه ای به لبام زد و رفت تا دکترو صدا کنه...وقتی دکتر و ته اومدن اولین چیزی که از دکتر پرسیدم این بود که...
& : دکتر میتونم دوباره بچه دار شم؟
؟ : خوب...............
(بچه ها من ۱۰ خرداد اخرین امتحانم تموم میشه...تا بتونم توی این مدت میزارم...ولی اگه نزاشتم دقیقا ۱۰ خرداد بعد امتحانم یا ۱۱ خرداد چنتا پارت میزارم:)قول میدم:)حالا ام حمایت یادتون نره دارلینگا:>)
!♡𝓜𝓪𝓯𝓲𝓪 𝓵𝓸𝓿𝓮♡!
p24♡
که یهو دیدم ا.ت یه تیکه شیشه برداشته و میخواد رگشو بزنه...دوییدم سمتش و شیشه رو ازش گرفتم...
~ : قشنگم آروم باش...ما میتونیم دوباره بچه دار بشیم چاگیا...
& : ته.یونگ هق...؟
~ : جانم...؟
& : ت.تو از دستم هق عصبانی هق نیستی...؟
~ : نه چاگیا...از قصد که نکردی...برای چی باید عصبانی باشم اخه...
(راوی ویو)
ا.ت خیلی حالش بد بود...ته سعی داشت آرومش کنه...ولی هرکاری کرد نشد تا اینکه دکتر اومد و یه آرام بخش به ا.ت زد...ا.ت به خواب رفت که...
(ته ویو)
ا.ت خواب بود...منم بشدت عصابم خورد بود...که گوشیم زنگ خورد...باورم نمیشد...اون...اون هانا بود...پاک یادم رفته بود بهش بگم...(هانا همون نامزد ته...راستی ا.ت ازین قضیه خبر داره و ته قراره از هانا طلاق بگیره)(علامت هر...هانا * 😑)
* : های ددی(کلا کاراش و حرفاش با ناز و عشوه اس)
~ : چی میخوای هانا...؟*کلافه*
* : چند روزه نیومدی خونه زنگ زدم ببینم کجایی...
~ : هانا ببین من یکی دیگه رو دوس دارم خوب؟منم با پدرم حرف زدم و هردو موافقیم که ما طلاق بگیریم...فردا یه نامه برات میاد که برگه ی طلاقه...بدون هیچ چون و چرایی و داد و بیدادی امضاش میکنی...خداحافظ...
* : ولی دد*ته قعط کرد*
خوب اینم تموم شد...
سرمو بالا گرفتم و دیدم ا.ت همه ی حرفامونو شنیده...
~ : ا.ا.ت...
& : نمیخواد چیزی بگی...من خوبم*لبخند*
~ : خوشحالم که دارمت*لبخند*
(ا.ت ویو)
ته اومد بوسه ای به لبام زد و رفت تا دکترو صدا کنه...وقتی دکتر و ته اومدن اولین چیزی که از دکتر پرسیدم این بود که...
& : دکتر میتونم دوباره بچه دار شم؟
؟ : خوب...............
(بچه ها من ۱۰ خرداد اخرین امتحانم تموم میشه...تا بتونم توی این مدت میزارم...ولی اگه نزاشتم دقیقا ۱۰ خرداد بعد امتحانم یا ۱۱ خرداد چنتا پارت میزارم:)قول میدم:)حالا ام حمایت یادتون نره دارلینگا:>)
۵.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.