تمام این شهر هم که برایت
تمام این شهر هم که برایت
کلاه و شال گردن ببافد، فرقی به حال تو نمی کند..
تو هنوز باید گوشه پیاده رو
از روی نداشته هایت در دفتر مشق
آنقدر بنویسی تا
معلم باور کند فقر را با تمام وجود فرا گرفته ای..
تمام این شهر را هم که با ترازو وزن کنی
باز هم توفیری نمی کند..
نه تو خوشبخت می شوی و
نه هیچ کدام از اهالی این شهر حاضر می شوند
برای لحظه ای
هارمونیِ فقر و ثروت پایتخت را بر هم زنند..
عابران تو را نخواهند دید حتی
وقتی که روی ترازویت
با غرور یا _ تفاوتی ندارد _ از سرِ دل رحمی
می ایستند و به جای دیدن تو
به عقربه های ترازو و
به وزنِ خوشبخت بودنِ خویش خیره می شوند..
مقصد برای تو ترازویت است و
من که هیچ وقت مقصد سرم نمی شود، بس که
هر وقت تو را دیدم
راهم را بی راه کردم و از آن سو رفتم تا
عذاب وجدانم از پارادوکسِ بودنِ تو در سرمای خیابان
بدل به خشم نشود..
وقت هایی هم که از سرِ اتفاق
به بودنِ تو بَر می خورم
به جای وزنِ خوشبختی ام در ترازوی فقر تو،
تمام فحش هایی را که بلدم
یکجا به دولتی می دهم که ...
می دانی
این شهر بیشتر از هر چیز
"مرد" دارد که
فحش ناموسی بلد باشد..
....
تو در آبروی خیابان
چه مشقی می نویسی، نمی دانم
به چه چیز فکر می کنی را هم نمی دانم
چه حالی داری را هم نمی دانم..
از تمام عابرانِ این شهر
چقدر به تو ارث خواهد رسید را هم نمی دانم..
چه کسی قرار است که امشب
ضامنِ کتک نخوردنت شود را هم به خدا نمی دانم..
فقط می دانم که
از آدامس و فالِ حافظ
انتظارِ مُعجزه نداری.. و می دانم
تمام این شهر هم برایت کلاه و شال گردن ببافد
هنوز سردت است و
بر سر ِ راهِ تمام عابران هم که
ترازو بکاری، باز هیچ کس
نمی تواند حواس تو را از یاد فقر، پرت کند
و می دانم که روزی
ُامیدِ کسی به شما دبستانی ها بود.
#fuoad
#ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک جدید کانال من در تلگرام*
https://t.me/joinchat/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
کلاه و شال گردن ببافد، فرقی به حال تو نمی کند..
تو هنوز باید گوشه پیاده رو
از روی نداشته هایت در دفتر مشق
آنقدر بنویسی تا
معلم باور کند فقر را با تمام وجود فرا گرفته ای..
تمام این شهر را هم که با ترازو وزن کنی
باز هم توفیری نمی کند..
نه تو خوشبخت می شوی و
نه هیچ کدام از اهالی این شهر حاضر می شوند
برای لحظه ای
هارمونیِ فقر و ثروت پایتخت را بر هم زنند..
عابران تو را نخواهند دید حتی
وقتی که روی ترازویت
با غرور یا _ تفاوتی ندارد _ از سرِ دل رحمی
می ایستند و به جای دیدن تو
به عقربه های ترازو و
به وزنِ خوشبخت بودنِ خویش خیره می شوند..
مقصد برای تو ترازویت است و
من که هیچ وقت مقصد سرم نمی شود، بس که
هر وقت تو را دیدم
راهم را بی راه کردم و از آن سو رفتم تا
عذاب وجدانم از پارادوکسِ بودنِ تو در سرمای خیابان
بدل به خشم نشود..
وقت هایی هم که از سرِ اتفاق
به بودنِ تو بَر می خورم
به جای وزنِ خوشبختی ام در ترازوی فقر تو،
تمام فحش هایی را که بلدم
یکجا به دولتی می دهم که ...
می دانی
این شهر بیشتر از هر چیز
"مرد" دارد که
فحش ناموسی بلد باشد..
....
تو در آبروی خیابان
چه مشقی می نویسی، نمی دانم
به چه چیز فکر می کنی را هم نمی دانم
چه حالی داری را هم نمی دانم..
از تمام عابرانِ این شهر
چقدر به تو ارث خواهد رسید را هم نمی دانم..
چه کسی قرار است که امشب
ضامنِ کتک نخوردنت شود را هم به خدا نمی دانم..
فقط می دانم که
از آدامس و فالِ حافظ
انتظارِ مُعجزه نداری.. و می دانم
تمام این شهر هم برایت کلاه و شال گردن ببافد
هنوز سردت است و
بر سر ِ راهِ تمام عابران هم که
ترازو بکاری، باز هیچ کس
نمی تواند حواس تو را از یاد فقر، پرت کند
و می دانم که روزی
ُامیدِ کسی به شما دبستانی ها بود.
#fuoad
#ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک جدید کانال من در تلگرام*
https://t.me/joinchat/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
- ۲.۷k
- ۱۸ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط