بلک روز Part 15
۱۹ : ۲۵
سئول
_ جنی زیر پام علف سبز شد بدو دیگههه
+ یااا عجله نکن الان میام
_ بدو دیگه این جک بیچاره خسته شد اینقدر تو ماشین منتظر موند
+ جک وضیفشه که منتظر بمونه ، پس واسه چی حقوق میگیره ؟
_ عیششش چقدر حرف میزنی تو فقط زود تر بیا ...
جنی برای بار پنچم رژلبش رو تمدید کرد و بالأخره از اتاق بیرون زد ، یه نگاه طولانی به سر تا پاش انداختم ، واقعا خیره کننده شده بود
+ دختره هیز چی رو داری دید میزنی ؟!
_ حیف که هیچ گرایشی نسبت به هم جنس خود ندارم وگر نه خودم ....
حرفمو نصفه گذاشتم ، جنی لبخند پر رنگی زد وبا لحن لوسی گفت
+ ببین توروخدا من چقدر جذابم که دختراهم جذبم میشن ...
_ خانوم ، جذاب بپا امشب با یه بچه تو شکمت از مهمونی بیرون نزنی ، خودت میدونی کخ مردای اونجا چقدر هَوَلَن ...
+ لازم نیست تو نگران من باشی حالا بدو بریم
از هتل بیرون زدیم و سمت ماشین رفتیم ، جک با دیدن ما سری از ماشین پیاده شد و درو برامون باز کرد، تویه ماشین نشستیم ،
بی دلیل استرس داشتم برام عجیب بود چون معمولا واسه هیچ چیز استرس نمیگرفتم .
+ رزی روبرتو میاد امشبو ؟ !
_ اره گفت که زودتر با چند تا از دوستاش میره ،
احتمالا الان اونجا باشه
+ خوبه که ، میدونی پدر خونده عزیزت کراشم ...
زدم زیر خنده ، راستش روبرتو واقعا کراش بود
یه جورایی قیافش شبیه به کرکتر فیلمای وسترن بود .
باشیطنت گفتم .
_ میخوای مادر خونده من بشی جنی ؟ !
+ اگه تو دخترش نبودی قطعا مخشو میزدم ، شوگر ددی خوبی میشد برام ...
_ یااا مگه من چمه ، دختری به این پاکی و نجیبی ...
+ تو ؟ پاک ؟ نجیب ؟ برو گمشوووو
انقدر باهم بحث کردیم متوجه رسیدنمون نشدیم ، جک از ماشین پیاده شد و درو باز کرد برامون
از ماشین پیاده شدم و به عمارت بزرگی که روبهرومون بود زل زدیم . دهنمون باز منده بود .
_ وای جنی اینجا چقدر بزرگ و خفنههه
جنی با دهن باز به عمارت خیره شده بود که آروم با آرنج به پهلوش کوبیدم .
_ دهنتو ببند جنی مگس میره توش ، انقدر ضایه بازی در نیار آبرومون میره میگن عمارت ندیدن تو عمرشون....
+ باشه بابا
سئول
_ جنی زیر پام علف سبز شد بدو دیگههه
+ یااا عجله نکن الان میام
_ بدو دیگه این جک بیچاره خسته شد اینقدر تو ماشین منتظر موند
+ جک وضیفشه که منتظر بمونه ، پس واسه چی حقوق میگیره ؟
_ عیششش چقدر حرف میزنی تو فقط زود تر بیا ...
جنی برای بار پنچم رژلبش رو تمدید کرد و بالأخره از اتاق بیرون زد ، یه نگاه طولانی به سر تا پاش انداختم ، واقعا خیره کننده شده بود
+ دختره هیز چی رو داری دید میزنی ؟!
_ حیف که هیچ گرایشی نسبت به هم جنس خود ندارم وگر نه خودم ....
حرفمو نصفه گذاشتم ، جنی لبخند پر رنگی زد وبا لحن لوسی گفت
+ ببین توروخدا من چقدر جذابم که دختراهم جذبم میشن ...
_ خانوم ، جذاب بپا امشب با یه بچه تو شکمت از مهمونی بیرون نزنی ، خودت میدونی کخ مردای اونجا چقدر هَوَلَن ...
+ لازم نیست تو نگران من باشی حالا بدو بریم
از هتل بیرون زدیم و سمت ماشین رفتیم ، جک با دیدن ما سری از ماشین پیاده شد و درو برامون باز کرد، تویه ماشین نشستیم ،
بی دلیل استرس داشتم برام عجیب بود چون معمولا واسه هیچ چیز استرس نمیگرفتم .
+ رزی روبرتو میاد امشبو ؟ !
_ اره گفت که زودتر با چند تا از دوستاش میره ،
احتمالا الان اونجا باشه
+ خوبه که ، میدونی پدر خونده عزیزت کراشم ...
زدم زیر خنده ، راستش روبرتو واقعا کراش بود
یه جورایی قیافش شبیه به کرکتر فیلمای وسترن بود .
باشیطنت گفتم .
_ میخوای مادر خونده من بشی جنی ؟ !
+ اگه تو دخترش نبودی قطعا مخشو میزدم ، شوگر ددی خوبی میشد برام ...
_ یااا مگه من چمه ، دختری به این پاکی و نجیبی ...
+ تو ؟ پاک ؟ نجیب ؟ برو گمشوووو
انقدر باهم بحث کردیم متوجه رسیدنمون نشدیم ، جک از ماشین پیاده شد و درو باز کرد برامون
از ماشین پیاده شدم و به عمارت بزرگی که روبهرومون بود زل زدیم . دهنمون باز منده بود .
_ وای جنی اینجا چقدر بزرگ و خفنههه
جنی با دهن باز به عمارت خیره شده بود که آروم با آرنج به پهلوش کوبیدم .
_ دهنتو ببند جنی مگس میره توش ، انقدر ضایه بازی در نیار آبرومون میره میگن عمارت ندیدن تو عمرشون....
+ باشه بابا
۲.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.