بلک رز part 14
+ سه سال تمام داری دنبال هیچی میگردی جیمین ، تمام زندگیتو گذاشتی پای یه دفتر چه نیمه سوخته و محتوای اون دفترچه چیه ؟ ! یه نقاشی از یه گل رز مشکی یه جمله کوتاه ...
به دفترچه نگاه کردم و جمله زیر نقاشی رو برای بار هزارم خوندم .
_ " تراشه درون ظریف ترین رز سیاه پنهان شده "
زیر لب فشی به خودم دادم و از جام بلند شدم و سمت کاناپه گوشه اتاق رفتم و خودم رو روش انداختم
یاد دیروز افتادم ....
_ تهیونگ حدس بزن تویه معامله دیروز کی رو دیدم ؟
تهیونگ سمتم اومد و کنار من خودشو ولو کرد
+ کی دیدی ؟
_ رزی رو یادت میاد ، همکلاسی دوره دبیرستانیمون ؟
+ رزی ؟ همون دختر قلدره ؟!!!
_ اره
با لحنی پر از تعجب گفت ،
+ یعنی میخوای بگی رزی دختر روبرتو پائولو عه ؟
_ نمی دونم ولی مثل اینکه اره دخترشه ، خیلی
عوض شده بود اول دیدمش فکر کردم اخلاقش مثل قیافشم تغییر کرده ولی همون عوضی سابق بود ....
خندید ،
+ همیشه برام سوال بود که چرا اون همه کرم سرت میریخت تو حتی خم به ابرو نمی آوردی ، میتونستی یه درس درست حسابی بهش بدی ولی این کارو نمیگردی ، چرا ؟!!
_ ازش خوشم میومد تهیونگ...
تهیونگ نگاه پوکری به سر تا پام انداخت .
+ از کجای اون سلیطه خوشت می اومد آخه
_ نمی دونم خودمم ، میدونی آدما یه دوره از زندگیشون رو عاشق آدمای اشتباهی میشن و
اکثرن تو دوره نوجواني....
+ نوجونی ؟
_ اوهم
تهیونگ از جیبش پاکت سیگارشو بیرون کشید و یه نخ لای لباش گذاشت
+ الان چی ؟
_ منظورت از الان ، چیه ؟
+ وقتی دیدیش اون حس قدیم رو نسبت بهش داشتی ؟
_ وقتی دیدمش یه حس عجیبی داشتم ، یه چیزی تو مایه های دلشوره یا استرس اما مثل این حسا عذاب آور نبود ،
_ نمی دونم ...
پوزخندی زد
+ پس حست بهش کاملا کسشعره ...
_ یه جورایی اره ، خب اون شیطون بود و همیشه حس میکرد خیلی خفن و قلدوره
همین دیونه بازیاش کیوت و خواستنیش میکرد ...
+ به هر حال دختر رو مخی بود ، البته از نظر من ...
پک عمیقی به سیگارش زد
+ میدونی اگه رزی دختر روبرتو باشه احتمالا
مهمونی آخر هفته بازم ببینیش
نفس عمیقی کشیدم،
_ احتمالا
آروم چشمامو بستم ، امیدوارم بودم بتونم رزی رو آخر هفته بازم ببینم ، نفس عمیقی کشیدم و یه خواب طولانی احتیاج داشتم ، یه خواب آروم بدون درگیری فکری ....
* * * *
به دفترچه نگاه کردم و جمله زیر نقاشی رو برای بار هزارم خوندم .
_ " تراشه درون ظریف ترین رز سیاه پنهان شده "
زیر لب فشی به خودم دادم و از جام بلند شدم و سمت کاناپه گوشه اتاق رفتم و خودم رو روش انداختم
یاد دیروز افتادم ....
_ تهیونگ حدس بزن تویه معامله دیروز کی رو دیدم ؟
تهیونگ سمتم اومد و کنار من خودشو ولو کرد
+ کی دیدی ؟
_ رزی رو یادت میاد ، همکلاسی دوره دبیرستانیمون ؟
+ رزی ؟ همون دختر قلدره ؟!!!
_ اره
با لحنی پر از تعجب گفت ،
+ یعنی میخوای بگی رزی دختر روبرتو پائولو عه ؟
_ نمی دونم ولی مثل اینکه اره دخترشه ، خیلی
عوض شده بود اول دیدمش فکر کردم اخلاقش مثل قیافشم تغییر کرده ولی همون عوضی سابق بود ....
خندید ،
+ همیشه برام سوال بود که چرا اون همه کرم سرت میریخت تو حتی خم به ابرو نمی آوردی ، میتونستی یه درس درست حسابی بهش بدی ولی این کارو نمیگردی ، چرا ؟!!
_ ازش خوشم میومد تهیونگ...
تهیونگ نگاه پوکری به سر تا پام انداخت .
+ از کجای اون سلیطه خوشت می اومد آخه
_ نمی دونم خودمم ، میدونی آدما یه دوره از زندگیشون رو عاشق آدمای اشتباهی میشن و
اکثرن تو دوره نوجواني....
+ نوجونی ؟
_ اوهم
تهیونگ از جیبش پاکت سیگارشو بیرون کشید و یه نخ لای لباش گذاشت
+ الان چی ؟
_ منظورت از الان ، چیه ؟
+ وقتی دیدیش اون حس قدیم رو نسبت بهش داشتی ؟
_ وقتی دیدمش یه حس عجیبی داشتم ، یه چیزی تو مایه های دلشوره یا استرس اما مثل این حسا عذاب آور نبود ،
_ نمی دونم ...
پوزخندی زد
+ پس حست بهش کاملا کسشعره ...
_ یه جورایی اره ، خب اون شیطون بود و همیشه حس میکرد خیلی خفن و قلدوره
همین دیونه بازیاش کیوت و خواستنیش میکرد ...
+ به هر حال دختر رو مخی بود ، البته از نظر من ...
پک عمیقی به سیگارش زد
+ میدونی اگه رزی دختر روبرتو باشه احتمالا
مهمونی آخر هفته بازم ببینیش
نفس عمیقی کشیدم،
_ احتمالا
آروم چشمامو بستم ، امیدوارم بودم بتونم رزی رو آخر هفته بازم ببینم ، نفس عمیقی کشیدم و یه خواب طولانی احتیاج داشتم ، یه خواب آروم بدون درگیری فکری ....
* * * *
۲.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.