فیک : ددی مافیایی من
فیک : ددی مافیایی من
پارت : ۳۳
جیا ویو :
وقتی که جین گذشته تهیونگ رو برام تعریف کرد قلبم به درد اومد
یعنی اون داخله ۹ سالگی انقدر سختی کشیده؟
بغضم گرفته بود و کم کم میخواستم گریه کنم که جین متوجه حالم شد و سعی کرد که بحث رو عوض کنه
جین : امممم میگم بهم بگو که یه دختر چی دوست داره و شخصیتش چطوره اخه خودت دختری
جیا : اممم خب یه دختر عاشقه مردی میشه که بهش اهمیت بده
( من که اینطور نیستم دیگه شمارو نمیدونم)
و یه دختر وقتی عاشقت میشه که بهش اعتماد داشته باشی و تا یه چیزه کوچیک ازش میبینی رابطه تون رو خراب نکنی!
( داشتم به جین توضیح میدادم که دیدم یدونه خودکار و یدونه دفترچه یاداشت از داخله کیفش در اورد و با تعجب بهش نگاه کردم که گفت)
جین : چیه؟ 😐
جیا : چرا داری چیزایی رو که توضیح میدم داخله دفتر یاداشت میکنی؟ 😑
جین : که یادم بمونه 🗿
جیا : 😐😐😐
جیا : خب باشه حالا
جیا : بریم برایه ادامه توضیح
جی وو ( همون دختری که جین دوستش داره) ویو :
ساعت تقریبا دوازدهه ظهر بود که دیدم یه شماره ناشناس داره بهم زنگ میزنه
از سره کنجکاوی جواب دادم که
جین : سلام
جی وو : سلام
شما؟
جین : یااا جی وو شی منو یادت نمیاد؟
جینم
( وقتی که گفت جینه شروع کردم به تته پته کردن اخه رویه جین کراشم
جوابشو با تته پته دادم)
جی وو : آآ نـ نه
جین : خوبه
جین : راستی جی وو
جی وو : بـ بله؟
جین : بعد از ظهر وقتت ازاده؟
جی وو : آ، آره
جین : خب خوبه
جی وو : بـ برایه چـ چی؟
جین : ..........
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت : ۳۳
جیا ویو :
وقتی که جین گذشته تهیونگ رو برام تعریف کرد قلبم به درد اومد
یعنی اون داخله ۹ سالگی انقدر سختی کشیده؟
بغضم گرفته بود و کم کم میخواستم گریه کنم که جین متوجه حالم شد و سعی کرد که بحث رو عوض کنه
جین : امممم میگم بهم بگو که یه دختر چی دوست داره و شخصیتش چطوره اخه خودت دختری
جیا : اممم خب یه دختر عاشقه مردی میشه که بهش اهمیت بده
( من که اینطور نیستم دیگه شمارو نمیدونم)
و یه دختر وقتی عاشقت میشه که بهش اعتماد داشته باشی و تا یه چیزه کوچیک ازش میبینی رابطه تون رو خراب نکنی!
( داشتم به جین توضیح میدادم که دیدم یدونه خودکار و یدونه دفترچه یاداشت از داخله کیفش در اورد و با تعجب بهش نگاه کردم که گفت)
جین : چیه؟ 😐
جیا : چرا داری چیزایی رو که توضیح میدم داخله دفتر یاداشت میکنی؟ 😑
جین : که یادم بمونه 🗿
جیا : 😐😐😐
جیا : خب باشه حالا
جیا : بریم برایه ادامه توضیح
جی وو ( همون دختری که جین دوستش داره) ویو :
ساعت تقریبا دوازدهه ظهر بود که دیدم یه شماره ناشناس داره بهم زنگ میزنه
از سره کنجکاوی جواب دادم که
جین : سلام
جی وو : سلام
شما؟
جین : یااا جی وو شی منو یادت نمیاد؟
جینم
( وقتی که گفت جینه شروع کردم به تته پته کردن اخه رویه جین کراشم
جوابشو با تته پته دادم)
جی وو : آآ نـ نه
جین : خوبه
جین : راستی جی وو
جی وو : بـ بله؟
جین : بعد از ظهر وقتت ازاده؟
جی وو : آ، آره
جین : خب خوبه
جی وو : بـ برایه چـ چی؟
جین : ..........
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۸.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.