📚 افتاب در حجاب
📚#افتاب_در_حجاب
♥️#قسمت37
آتش همچنان پیشروى مى کند...
و خیمه ها را یکى پس از دیگرى فرو مى ریزد.... بچه هاى نفس بریده را فقط آب مى تواند هستى ببخشد....
اما در این قحطى آب ، چشمه امید کجاست جز اشک چشم اگر آرامش بود،...
اگر تنها آتش بود، کار آسانتر به انجام مى رسید،... اما این بوق و کرنا و طبل ودهل و هلهله دشمن ،...
این گرگها که با چشمهاى دریده ، بره هاى شیرى را دوره کرده اند، این کرکسها که معلوم نیست چنگالهایشان درنده تر است یا نگاههایشان،...
این هجوم همه جانبه...
این اسبها که شیهه مى کشند و بر روى دو پا بلند مى شوند و فرود مى آیند، این ضرباتى که با تازیانه و غلاف شمشیر....
که نیزه بر دست و پا و پشت و پهلو وسر و صورت شما نواخته مى شود،
اینها قدرت تفکر و تمرکز را سلب مى کند.همین دشمن اگر آنچه را که به زور و هجوم و توحش چنگ مى زند،...
به آرامش طلب کند، همه چیز را آسانتر به دستمى آورد و به یغما مى برد.
آهاى ! سوار سنگدل بى مقدار!
چه نیازى است که این دخترك را به ضرب تازیانه بر زمین بیندازى...
و خلخال را به زور از پایش بکشى ، آنچنانکه خون تمام انگشتان و کف پایش را بپوشاند؟!...
بى اینهمه جنایت هم مى توان خلخال از او گرفت.... تو بگو، بخواه ، اگر نشد به زور متوسل شو! به این رذالت تن بده!
این فرار بچه ها از هراس هجوم سبعانه شماست... نه براى دربردن دارایى کودکانه شان.چه ارزشى دارد این تکه طلاى گوشواره که تو گوش دختر آل الله را بشکافى ؟!...
نکن ! تو را به هرچه بریت مقدس است ، دنبال فاطمه نکن ! این دختر، زهره اش آب مى شود و دل کوچکش مى ترکد.
بگو که از او چه مى خواهى و به زبان خوش از او بگیر....
عذاب خودت را مضاعف نکن....
آتش به قیامت خودت نزن ! ...
ببین چگونه دامنش به پاهایش مى پیچد و او را زمین مى زند!همین را مى خواستى که با صورت به زمین بیفتد و از هوش برود؟ و تن روسرى اش را به غنیمت بگیرى ؟
خدا نه ، پیامبر نه ، دین نه ،...
جوانمردى هم نه ، آن دل سنگى که در سینه توست چگونه به اینهمه خباثت رضایت مى دهد؟
تپش قلب کبوترانه این پسر بچه ها را از روى پیراهن نازکشان نمى بینى؟...
هراس و استیصالشان تکانت نمى دهد؟
آهاى ! نامرد بى همه چیز که بر اسب نشسته اى و به یک خیز بر النگو و دست این دخترك، چنگ انداخته اى...
بایست ! پیاده شو! و النگو را دربیار و ببر!نکشان این دختر نحیف را اینچنین به دنبال خود!... مگر نمى بینى چگونه در زیر دست و پاى اسبت ، دست و پا مى زند؟!
#ادامه_دارد
♥️#قسمت37
آتش همچنان پیشروى مى کند...
و خیمه ها را یکى پس از دیگرى فرو مى ریزد.... بچه هاى نفس بریده را فقط آب مى تواند هستى ببخشد....
اما در این قحطى آب ، چشمه امید کجاست جز اشک چشم اگر آرامش بود،...
اگر تنها آتش بود، کار آسانتر به انجام مى رسید،... اما این بوق و کرنا و طبل ودهل و هلهله دشمن ،...
این گرگها که با چشمهاى دریده ، بره هاى شیرى را دوره کرده اند، این کرکسها که معلوم نیست چنگالهایشان درنده تر است یا نگاههایشان،...
این هجوم همه جانبه...
این اسبها که شیهه مى کشند و بر روى دو پا بلند مى شوند و فرود مى آیند، این ضرباتى که با تازیانه و غلاف شمشیر....
که نیزه بر دست و پا و پشت و پهلو وسر و صورت شما نواخته مى شود،
اینها قدرت تفکر و تمرکز را سلب مى کند.همین دشمن اگر آنچه را که به زور و هجوم و توحش چنگ مى زند،...
به آرامش طلب کند، همه چیز را آسانتر به دستمى آورد و به یغما مى برد.
آهاى ! سوار سنگدل بى مقدار!
چه نیازى است که این دخترك را به ضرب تازیانه بر زمین بیندازى...
و خلخال را به زور از پایش بکشى ، آنچنانکه خون تمام انگشتان و کف پایش را بپوشاند؟!...
بى اینهمه جنایت هم مى توان خلخال از او گرفت.... تو بگو، بخواه ، اگر نشد به زور متوسل شو! به این رذالت تن بده!
این فرار بچه ها از هراس هجوم سبعانه شماست... نه براى دربردن دارایى کودکانه شان.چه ارزشى دارد این تکه طلاى گوشواره که تو گوش دختر آل الله را بشکافى ؟!...
نکن ! تو را به هرچه بریت مقدس است ، دنبال فاطمه نکن ! این دختر، زهره اش آب مى شود و دل کوچکش مى ترکد.
بگو که از او چه مى خواهى و به زبان خوش از او بگیر....
عذاب خودت را مضاعف نکن....
آتش به قیامت خودت نزن ! ...
ببین چگونه دامنش به پاهایش مى پیچد و او را زمین مى زند!همین را مى خواستى که با صورت به زمین بیفتد و از هوش برود؟ و تن روسرى اش را به غنیمت بگیرى ؟
خدا نه ، پیامبر نه ، دین نه ،...
جوانمردى هم نه ، آن دل سنگى که در سینه توست چگونه به اینهمه خباثت رضایت مى دهد؟
تپش قلب کبوترانه این پسر بچه ها را از روى پیراهن نازکشان نمى بینى؟...
هراس و استیصالشان تکانت نمى دهد؟
آهاى ! نامرد بى همه چیز که بر اسب نشسته اى و به یک خیز بر النگو و دست این دخترك، چنگ انداخته اى...
بایست ! پیاده شو! و النگو را دربیار و ببر!نکشان این دختر نحیف را اینچنین به دنبال خود!... مگر نمى بینى چگونه در زیر دست و پاى اسبت ، دست و پا مى زند؟!
#ادامه_دارد
۹.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.