عرفه
اینجا مینویسم بماند به یادگار...
قرصهای آرامبخش دارد حافظه ام را ضعیف میکند و من میخواهم یک روز که دیگر هیچ چیز از او و خاطراتش در حافظه ام نیست یکجا باشد که عاشقانه هایی باشد که وقتی میخوانمش لذت عاشقی را مزه مزه کنم...
عرفه سال قبل رفته بودم گلستان شهدا و تو مثل همیشه نبودی...
زنگ زدی...
کلی حرف زدیم...
از همه چیز...
از کارهایت...
از خستگیهایت...
گفتم یارجان! عرفه است...
گفتی دارم میروم توی این شهر دراندر دشت جایی بنشینم و کمی دعا بخوانم...
گفتی دعایت کنم...
گفتم دعایم کن...
امروز تمام مدت گلستان شهدا به تو فکر کردم
به خودم
به چیزی که تو گفتی اشتباه...
به اشتباه خودم...
چقدر جنس اشتباه آدمها فرق دارد...
تو اشتباه خودت را گفتی...
اما نگفتی اشتباه من کجای این ماجرا بود؟
من امروز به کدام گناه نکرده باید اعتراف میکردم؟
به اعتماد...
به سعی کردن برای خوب ماندن...
به اینکه زمانی که کمک خواستی پایت ایستادم...
به گذشتن از خودم...
من امروز گفتم خدایا غلط کردم...
اما خودم هم نفهمیدم کجای این عاشقانه غلط کردم...
من هنوز هم نمیدانم موهای سفیدم تاوان کدام گناهم بود؟...
آدمی که خودش را مقصر بداند با یک اشتباه کردم و اعتراف به اشتباه خودش را سبک میکند و خلاص...
آدمی که نفهمد اشتباهش کجا بود مدام دنبال اشتباه تراشی است...
و تهش تمام بار اشتباه بقیه را به دوش میکشد...
به دوش میکشد تا باورش به اعتماد، به انسانها، به عشق، به صداقت خدشه دار نشود...
قرصهای آرامبخش دارد حافظه ام را ضعیف میکند و من میخواهم یک روز که دیگر هیچ چیز از او و خاطراتش در حافظه ام نیست یکجا باشد که عاشقانه هایی باشد که وقتی میخوانمش لذت عاشقی را مزه مزه کنم...
عرفه سال قبل رفته بودم گلستان شهدا و تو مثل همیشه نبودی...
زنگ زدی...
کلی حرف زدیم...
از همه چیز...
از کارهایت...
از خستگیهایت...
گفتم یارجان! عرفه است...
گفتی دارم میروم توی این شهر دراندر دشت جایی بنشینم و کمی دعا بخوانم...
گفتی دعایت کنم...
گفتم دعایم کن...
امروز تمام مدت گلستان شهدا به تو فکر کردم
به خودم
به چیزی که تو گفتی اشتباه...
به اشتباه خودم...
چقدر جنس اشتباه آدمها فرق دارد...
تو اشتباه خودت را گفتی...
اما نگفتی اشتباه من کجای این ماجرا بود؟
من امروز به کدام گناه نکرده باید اعتراف میکردم؟
به اعتماد...
به سعی کردن برای خوب ماندن...
به اینکه زمانی که کمک خواستی پایت ایستادم...
به گذشتن از خودم...
من امروز گفتم خدایا غلط کردم...
اما خودم هم نفهمیدم کجای این عاشقانه غلط کردم...
من هنوز هم نمیدانم موهای سفیدم تاوان کدام گناهم بود؟...
آدمی که خودش را مقصر بداند با یک اشتباه کردم و اعتراف به اشتباه خودش را سبک میکند و خلاص...
آدمی که نفهمد اشتباهش کجا بود مدام دنبال اشتباه تراشی است...
و تهش تمام بار اشتباه بقیه را به دوش میکشد...
به دوش میکشد تا باورش به اعتماد، به انسانها، به عشق، به صداقت خدشه دار نشود...
۲.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.