𝗣𝗮𝗿𝘁²
𝗣𝗮𝗿𝘁²
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
جونگ کوک: آره زن دایی....؟ تو که هنوز شش ماه نشده شوهرت مُرده توام زیرآبی میری؟با پسر برادر شوهرت؟!.
تهیونگ: به اون چیکار داری، حرف داری به من بزن، اصلا کی گفت بیای اینجا؟ زنگ میزدی بعدا حرف میزدیم با هم.
با خشم به طرفش رفت. ولی صداش کنترل شده بود. ظاهرا نمیخواست همسایه هاش صدای بلند شون رو بشنون.
روم نمیشد نگاهشون کنم. لحظه ای برگشتم و به هر دو شون نگاه کردم.
نگاه جونگ کوک حالا به تهیونگ بود. که سعی میکرد با آرامش بهش بگه.
تهیونگ: بیا داخل.....یکی صدامونو میشنوه.
جونگ کوک اومد داخل و تهیونگ با سرکی به بیرون در رو بست.
روی زمین نشسته بودم. مثل کسی که یه فس کتک خورده باشه و از ناتوانی نای تکون خوردن نداشته باشه.
جونگ کوک همونجا کنار در ايستاد. بدون اینکه کفش هاش رو در بیاره و نگاهش سنگین و سرزنش گر به من بود.
تهیونگ: منو تعقیب میکنی کوک؟!.
جونگ کوک جوابی بهش نداد. قبل از اینکه اون بیاد به خاطر بحثم با تهیونگ همین طوری هم در حال گریه کردن بودم. حالا که اونو دیدم چشمام بیشتر برای اشک ریختن لبریز شدن....
تهیونگ: ا/ت اومده بود درمورد درساش ازم کمک بگیره.
تهیونگ که اینو گفت یهو مقابل چشمام به دیوار کوبیده شد.پنجه های جونگ کوک دروره گردنش رو احاطه شدن.
یه سر و گردن از تهیونگ بلندتر بود و به خاطر شغلش اندام ورزيده و قوی داشت.
از پشت سرش درست چیزی نمی دیدم.اما قبل از اینکه منو تهیونگ بفهمیم چی شده مشت جونگ کوک توی دهنش کوبیده شد و خون از لب و دهان تهیونگ جاری شد.
دستام رو با ترس جلوی دهنم گرفتم و باز گريه کردم.
غرشِ خفه ی جونگ کوک تنم رو در هم لرزوند.
جونگ کوک: داری نایون و بازی میدی، نامرد عوضی اون دختر عمه ته.
تهیونگ: بهت گفتم ا/ت اومده بود تو درساش کمکش....
مشتِ بعدی جونگ کوک توی صورتش زده شد و صدای برخورد دندون هاش به هم، به گوشم رسید.
جونگ کوک دوباره غرید:
جونگ کوک: کی و داری بازی میدی دکتر؟ دقیقا کی و؟ منی که مثل نورون نفوذ میکنم تو مغز حریفم تا بفهمم چی تو رشته های سرش جا داده.
زد به شقیقه ی تهیونگ:
جونگ کوک: آپارتمان شخصی، کثافتکاری پشت دیوار های این خونه، زور گرفتنِ زن عموت، دیگه چی.....؟ دیگه از کدومش بگم برات؟!..
تهیونگ با عصبانیت جونگ کوک رو به عقب هل داد و اخطاروانه گفت:
تهیونگ: تهمت بیخودی نزن، نمیخوام نفهمیده حرف بارم کنی....این...
به اشاره کرد من....حتی با وجود اینکه جونگ کوک تمام حقیقت رو توی صورتش تف کرده بازم نمیخواد از موضع خودش پایین بیاد:
تهیونگ: اومده بود اینجا تا سوال درسیشو ازم بپرسه، داشتم کمکش میکردم.
ادامه کامنت
•پارت دوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
جونگ کوک: آره زن دایی....؟ تو که هنوز شش ماه نشده شوهرت مُرده توام زیرآبی میری؟با پسر برادر شوهرت؟!.
تهیونگ: به اون چیکار داری، حرف داری به من بزن، اصلا کی گفت بیای اینجا؟ زنگ میزدی بعدا حرف میزدیم با هم.
با خشم به طرفش رفت. ولی صداش کنترل شده بود. ظاهرا نمیخواست همسایه هاش صدای بلند شون رو بشنون.
روم نمیشد نگاهشون کنم. لحظه ای برگشتم و به هر دو شون نگاه کردم.
نگاه جونگ کوک حالا به تهیونگ بود. که سعی میکرد با آرامش بهش بگه.
تهیونگ: بیا داخل.....یکی صدامونو میشنوه.
جونگ کوک اومد داخل و تهیونگ با سرکی به بیرون در رو بست.
روی زمین نشسته بودم. مثل کسی که یه فس کتک خورده باشه و از ناتوانی نای تکون خوردن نداشته باشه.
جونگ کوک همونجا کنار در ايستاد. بدون اینکه کفش هاش رو در بیاره و نگاهش سنگین و سرزنش گر به من بود.
تهیونگ: منو تعقیب میکنی کوک؟!.
جونگ کوک جوابی بهش نداد. قبل از اینکه اون بیاد به خاطر بحثم با تهیونگ همین طوری هم در حال گریه کردن بودم. حالا که اونو دیدم چشمام بیشتر برای اشک ریختن لبریز شدن....
تهیونگ: ا/ت اومده بود درمورد درساش ازم کمک بگیره.
تهیونگ که اینو گفت یهو مقابل چشمام به دیوار کوبیده شد.پنجه های جونگ کوک دروره گردنش رو احاطه شدن.
یه سر و گردن از تهیونگ بلندتر بود و به خاطر شغلش اندام ورزيده و قوی داشت.
از پشت سرش درست چیزی نمی دیدم.اما قبل از اینکه منو تهیونگ بفهمیم چی شده مشت جونگ کوک توی دهنش کوبیده شد و خون از لب و دهان تهیونگ جاری شد.
دستام رو با ترس جلوی دهنم گرفتم و باز گريه کردم.
غرشِ خفه ی جونگ کوک تنم رو در هم لرزوند.
جونگ کوک: داری نایون و بازی میدی، نامرد عوضی اون دختر عمه ته.
تهیونگ: بهت گفتم ا/ت اومده بود تو درساش کمکش....
مشتِ بعدی جونگ کوک توی صورتش زده شد و صدای برخورد دندون هاش به هم، به گوشم رسید.
جونگ کوک دوباره غرید:
جونگ کوک: کی و داری بازی میدی دکتر؟ دقیقا کی و؟ منی که مثل نورون نفوذ میکنم تو مغز حریفم تا بفهمم چی تو رشته های سرش جا داده.
زد به شقیقه ی تهیونگ:
جونگ کوک: آپارتمان شخصی، کثافتکاری پشت دیوار های این خونه، زور گرفتنِ زن عموت، دیگه چی.....؟ دیگه از کدومش بگم برات؟!..
تهیونگ با عصبانیت جونگ کوک رو به عقب هل داد و اخطاروانه گفت:
تهیونگ: تهمت بیخودی نزن، نمیخوام نفهمیده حرف بارم کنی....این...
به اشاره کرد من....حتی با وجود اینکه جونگ کوک تمام حقیقت رو توی صورتش تف کرده بازم نمیخواد از موضع خودش پایین بیاد:
تهیونگ: اومده بود اینجا تا سوال درسیشو ازم بپرسه، داشتم کمکش میکردم.
ادامه کامنت
•پارت دوم•
•یاس•
شرایط:۵۰لایک
فالو کردن نویسنده:)
۸.۱k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.