سلطنت راز آلود

//سلطنت راز آلود//
پارت 22

جیمین....دیدنت آرزو ام بود اما ای کاش هیچ وقت توی آن شرایط نمی دیدم ات برای چه وارد زندگی من شدی برای چه این گونه مرا دل باخته خود کردی آن چه بود هوس عشق یا طمعه قدرت بازی از پیش تعیین شده

با کلافگی دستی به صورت اش کشید هجوم افکاری منفی زيادی ذهنش را
بهم‌ ریخت بود نزدیک دوشیزه که او قراره بود منتخب ملکه آینده بشود و در یک آن دل باختنش به او با تمام افکار زد و نقیضی اش خطاب به دستیارش گفت
جیمین : لیلی..نه یعنی دوشیزه ریچی توی کدوم اقامت گاه حضور داره
ماتیاس قدمی به جلوی آمد و تعظيم کوتاهی کرد
ماتیاس : شما هم به چيزي که من فکر میکنم فکر میکنید من از اول بهتون گفته بودم که نزدیک شدن شما به دوشیزه که نمیشناسید درسته نیست
جیمین : ماتیاس وراجی نکن اول باید باهاش حرف بزنم
ماتیاس : چشم عالیجناب من بهشون اطلاع میدهم
جیمین : لازم نیست خودم میرم به اقامت گاهش
.
.
شاهزاده با زمزمه آرومی که از لای در نیمه باز شنید از حرکت ایستاد
ساریتا : مگه نمیخواستی قدرت داشته باشی و گفتی که موفق شدی که به شاهزاده نزدیک بشی الان مشکل چیه؟
نمی‌توانست به گوش هایش‌ اعتماد کند او کسی نبود که به راحتی به کسی اعتماد کند اما در مورد آن دوشیزه همه چیز فرق می‌کرد
ماتیاس قدمی به جلو برداشت تا جلوی حرف های که از اقامت گاه می‌آمد را بگیرد اما شاهزاده با اشاره دستش اش او را متوقف کرد
نمی‌توانست احساس که در آن لحظه داشت را توصیف کند برای همین با قدم های بلند از اقامت دور شد
الویز برای اعتراض به حرف دوست اش به سمتش برگشت و با لحنی خش دار گفت
الویز : تو حرف‌ های منو نشنیدی میگم حتا اسمش رو نمی‌دونستم حتا به ذهنمم خطور نکرد که اون شاهزاده باشه درضمن آروم حرف بزن ممکن یکی بشنوه و بد برداشت کنه
سارینا : من نمیدونم الان مشکل تو چیه
الویز دامن لباسش را با دستانش گرفت که جلوی پاهاش را نگیرید و از پنجره اقامت گاه اش فاصله گرفت و خودش را روی مبل‌ انداخت و با حالتی نامنظم روش نشست آه عمیقی کشید و خطاب به دوست گفت
الویز : نمیدونم زمانم برای حل پرونده پادشاه تموم شد و من هیچ کار نتونستم بکنم اگه فقد یه بار می‌تونستم وارد اون اتاق بشم می‌تونستم قاتل مادر رو پيدا کنم....
سارینا : خوب منم همین رو میگم تو قرار ملکه بشی یعنی دومین قدرت توی ایتالیا و اما یادت باشه وقتی قدرت مند میشی که قلب شاهزاده رو تصاحب کنی اون وقت به راحتی میتونی وارد اون اتاق بشی
الویز : فکر کردی برای چی قبول کردم که به اون جشن برم قطعا از تهدید های تو خالی ملکه نترسیدم.....ولی چطور میتونم بخاطر قدرت بهش نزدیک بشم آخه اون....،
دیدگاه ها (۰)

//سلطنت راز آلود//پارت 23الویز : فکر کردی برای چی قبول کردم ...

//سلطنت راز آلود//پارت 24شاهزاده که تا آن لحظه کنار پنجره ای...

شخصیت ها

شخصیت ها

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط