سلطنت راز آلود

//سلطنت راز آلود//
پارت 23

الویز : فکر کردی برای چی قبول کردم که به اون جشن برم قطعا از تهدید های تو خالی ملکه نترسیدم.....ولی چطور میتونم بخاطر قدرت بهش نزدیک بشم آخه اون....
الویز از کامل کردن حرف اش پشیمان شد و دوباره با همان حالت روی مبل نشست
سارینا با حالت منظم روی مبل نشست و با نگاهی معنی‌ دار به دوستش چشم دوخت و نیشخند روی لبش نقش بسته
سارینا : تو عاشق شاهزاده شدی درسته
الویز در جواب فقد آه عمیقی کشید
سارینا : این که عاليه پس باید کاری کنی این احساس دو طرفه بشه اون وقت دیگه هیچ کس نمیتونه جلوی تورو بگیره
او بازم هم در جواب سکوت کرد کنیزی ملکه بیانکا که تمام مدت او را زير نظر داشت وارد اتاق شد و نگاهی به ترز نشست الویز انداخت
زیتا : دوشیزه شما نمی‌توانید این گونه روی مبل بنشینید پس لطفا همان گونه که آموزش تان دادیم بنشینید
و سپس خطاب به سارینا گفت
زیتا : و شما هم‌ نمی‌توانید با ملکه آینده این گونه صمیمی رفتار کنید پس ادب را رعایت کنید و دیگر جلوی ایشون اینطوری ننشینید
الویز صاف روی مبل نشست و با حالتی دستوری خطاب بهش گفت
الویز : من با هر کس هر جوری ‌که بخوام رفتار میکنم و این‌که به قول خودت من ملکه کشور هستم پس قدرت هر کاری رو میتونم به دست بيارم
دیگه نمبینم توی کار های من دخالت کنید
زیتا : گستاخی مرا ببخشید ولی این دستور شخص ملکه بیانکا هست
الویز : به ملکه بگو من نمیخوام کنیز حاظر جوابی مثل تو کنارم باشه یکی دیگه رو بفرسته میتونی بری
زیتا : چشم هرچی شما بگید برادرتان درخواست ملاقات با شمارو داره
الویز : منتظر چی هستی بهش بگو بیاد
کنیز‌ تعظيم طولانی کرد و از اقامت گاه خارج شد
سارینا : منم باید برم مارسلا از وقتی تو رفتی خیلی سخت گیر تر شده
.
.
مای قرمز جام شرابی براق و با طرح های طلایی اش‌ را چندین بار توی دستش چرخاند [ اسلاید۲ ] با عصبانیت فراوان او را توی دستش فشرد
برای اول بار در چشمان یکی نگاه کرد برای اولین بار از دید قلبش به یکی فرد نگاه کرده بود با یادآوری نگاهی سبز رنگ او دوشیزه که خالی از هر گونه طمعه قدرت بود او را بیشتر یاد حماقت اش می‌انداخت
جام شراب اش را با قدرت دستش محکم به دیوار کوبيد
که هر تیکه اش به یک سمت پرت شد
چندین بار نفس های عمیقی کشید تا عصبانیت اش را آرام کند و سپس‌ با لحنی جدی و غضبناک خطاب به دستیارش که تمام مدت با آرامش‌ نگاهش میکرد گفت
جیمین : چرا مثل مجسمه ایستاد بود برای چی اومدی
ماتیاس از لحن شاهزاده ترس تمام وجودش را برداشت چون او هیچ وقت با دوستش این گونه‌ حرف نزده بود
ماتیاس : سفیر های فرانسه انگلیس و چندین کشور دیگر برای تاج گذاری تشریف آوردند نمی‌خواهید به استقبال شون بروید،
دیدگاه ها (۱)

//سلطنت راز آلود//پارت 24شاهزاده که تا آن لحظه کنار پنجره ای...

//سلطنت راز آلود//ادامه پارت 24الویز : ژنرال ریچی نباید زحمت...

//سلطنت راز آلود//پارت 22جیمین....دیدنت آرزو ام بود اما ای ک...

شخصیت ها

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط