paet (25 🫂🖇🔮
paet (25 🫂🖇🔮
یونا:عا عاره خوبم
هانا:خب انگاری توم خوب شدی من کار دارم باید برم
یونا:عاره برو خیلی بهت زحمت دادم
هانا:این چه حرفیه هر موقع چیزی خواستی بهم بگو
یونا:باش مرسی
هانا:خدافظ همگی👋👋
نامی:وایسا منم بیام
هانا:لازم نیست خودم میرم
نامی:زحمتی نیس بریم
اونا رفتن که جین گفت:
فک کنم ی خبراییه
کوک:به به به ی عروسی دیگه ای هم در پیش داریم
یونا و ته:*خنده*
ته:برادر منه دیگههه
یونا:خب حالا برو ببین من کی مرخص میشم
ته:اوکی صب کن
ته رفت شوگا اومد پیش یونا:
خیلی دوسش داری؟؟
یونا:عاره ولی اون چی
شوگا:اونم تورو دوست داره اونجوری که نامجون برام تعریف کرد حاضر برای تو جونشم بده
یونا:ولی میترسم این..
جیهوپ نذاشت ادامه بده:
ولی نداره اصلا نباید بترسی تو و اون الان با هم یکی هستین نباید از همدیگه جدا بشین امیدوارم همیشه کنار هم باشین
یونا:ممنونم... ته اومد:
دکتر گفت فردا مرخص میشی
یونا:واقعا چقد زود
ته:مگه میخوای چقد اینجا بمونی دکترت گفت فقط به باهات فشار نیاری همین..یونا با این جملش زد زیر گریه
ته:عشقم گریه نکن اینطوری من عذاب وجدان میگیرم
یونا:*گریه*
جین:خب ما رفع زحمت میکنیم
ته:اع دارین میرین؟
کوک:عاره دیگه بریم شما به کاراتون برسین*خنده*
ته:پسره ی...*خنده*برین به سلامت
همه خدافظی کردن و رفتن
ته:خب من موندمو تو
یونا:خب؟؟
ته:راستی راجب اون خواسته ای که حرفشو زده بودی فکر کنم توم منو دوست داری درسته؟؟
یونا:خب..عاره من خیلی وقته که دوست دارم
ته:منم دوست دارم ولی از الان میخوام دیوانه وار عاشقت باشم بعد این حرفش یونا رو بوسید 💋💜
روز بعد:/
ته:خب یونا اماده شو بریم
یونا:من همه جام دردمیکنه بیا کمکم کن
ته:شیطون شدیااا
یونا:چیه خوب ناقص شدم اگه نمیخوای برو تا من بیام
ته:حالا ناراحت نشو باشه بیا کمکت میکنم
ته به یونا کمک کرد لباسشو عوض کنه و یونا رو خیلی اروم گذاشت رو ویلچر و برد سمت ماشین
یونا:اخیشششش هوای تازا مردم اونقد تو اون اتاق موندم
ته:از این به بعد زیاد میارمت بیرون
یونا:واقعا ؟؟مرسییی
ته وقتی میدید یونا با این چیزا ذوق میکنه خوشحال میشد . اون دل کوچیکی داشت مثل خودش میشه گفت ی فرشته ی کوچولو موچولو
ته:یونا؟
یونا:بله؟
ته:بریم دریاچه؟
یونا:عا عاره خوبم
هانا:خب انگاری توم خوب شدی من کار دارم باید برم
یونا:عاره برو خیلی بهت زحمت دادم
هانا:این چه حرفیه هر موقع چیزی خواستی بهم بگو
یونا:باش مرسی
هانا:خدافظ همگی👋👋
نامی:وایسا منم بیام
هانا:لازم نیست خودم میرم
نامی:زحمتی نیس بریم
اونا رفتن که جین گفت:
فک کنم ی خبراییه
کوک:به به به ی عروسی دیگه ای هم در پیش داریم
یونا و ته:*خنده*
ته:برادر منه دیگههه
یونا:خب حالا برو ببین من کی مرخص میشم
ته:اوکی صب کن
ته رفت شوگا اومد پیش یونا:
خیلی دوسش داری؟؟
یونا:عاره ولی اون چی
شوگا:اونم تورو دوست داره اونجوری که نامجون برام تعریف کرد حاضر برای تو جونشم بده
یونا:ولی میترسم این..
جیهوپ نذاشت ادامه بده:
ولی نداره اصلا نباید بترسی تو و اون الان با هم یکی هستین نباید از همدیگه جدا بشین امیدوارم همیشه کنار هم باشین
یونا:ممنونم... ته اومد:
دکتر گفت فردا مرخص میشی
یونا:واقعا چقد زود
ته:مگه میخوای چقد اینجا بمونی دکترت گفت فقط به باهات فشار نیاری همین..یونا با این جملش زد زیر گریه
ته:عشقم گریه نکن اینطوری من عذاب وجدان میگیرم
یونا:*گریه*
جین:خب ما رفع زحمت میکنیم
ته:اع دارین میرین؟
کوک:عاره دیگه بریم شما به کاراتون برسین*خنده*
ته:پسره ی...*خنده*برین به سلامت
همه خدافظی کردن و رفتن
ته:خب من موندمو تو
یونا:خب؟؟
ته:راستی راجب اون خواسته ای که حرفشو زده بودی فکر کنم توم منو دوست داری درسته؟؟
یونا:خب..عاره من خیلی وقته که دوست دارم
ته:منم دوست دارم ولی از الان میخوام دیوانه وار عاشقت باشم بعد این حرفش یونا رو بوسید 💋💜
روز بعد:/
ته:خب یونا اماده شو بریم
یونا:من همه جام دردمیکنه بیا کمکم کن
ته:شیطون شدیااا
یونا:چیه خوب ناقص شدم اگه نمیخوای برو تا من بیام
ته:حالا ناراحت نشو باشه بیا کمکت میکنم
ته به یونا کمک کرد لباسشو عوض کنه و یونا رو خیلی اروم گذاشت رو ویلچر و برد سمت ماشین
یونا:اخیشششش هوای تازا مردم اونقد تو اون اتاق موندم
ته:از این به بعد زیاد میارمت بیرون
یونا:واقعا ؟؟مرسییی
ته وقتی میدید یونا با این چیزا ذوق میکنه خوشحال میشد . اون دل کوچیکی داشت مثل خودش میشه گفت ی فرشته ی کوچولو موچولو
ته:یونا؟
یونا:بله؟
ته:بریم دریاچه؟
۴۷.۷k
۰۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.