ویوات

ویوات
دیگه نمیتونستم تحمل کنم و به بهونه ی خوراکی رفتم اشپزخونه و وقتی برگشتم فیلم تموم شده بود و نامجون هم گفت
نامجون: ات برو بخواب منم خستم فردا با جین فیلم میبینیم
ات: باشه نامی
هردو رفتن به اتاق هاشون و خوابیدند
صبح
ویو ات
صبح که بلند شدم رفتم یه لباس راحت پوشیدم و کارامو کردم رفتم پایین وقتی رفتم پایین دیدم همه مشغول گفت و گو درمورد حین هستن
پ. ا: پسرم دختر خوبیه؟
جین: اره بابا من عاشقشم
ویو ات
بعداز اینکه جین گفت عاشقشم قلبم هزار تیکه شد و اشک تو چشمام جمع شد ولی خودمو کنترل کردم و رفتم سمت میز
ات: سلام
همه: سلام
ات: دارید درمورد چی صحبت میکنید؟
نامجون: داریم در مورد.......
ادامه دارد
دیدگاه ها (۳)

ارتشی منپارت ۱۰که نباید ببینهچاقوبینا سریع کیفشو جمع میکنه و...

سریع وارد اتاقم شدم و درو قفل کردم دیگه خسته شده بودمویو کوک...

پارت ۷آنچه گذشت: رفتم توی اتاقم که.....نشستم روی تخت و به فک...

پارت ۶۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط