خرس عسلی من
خرس عسلی من
Part:7
معلم:خب خب خانم جئون بیا این مسئله رو حل کن
میسا:اه رو مخ هیچی بلد نیستم وای"تو دلش"
میسا:گندش بزنن"آروم"
میسا بلند شد بره که یهو تهیونگ برگه ی کوچیکی بهش داد
درست حدس میزد تهیونگ همه ی فرمول هاش رو داخلش نوشته بود و داد به میسا
میسا هم گرفت و رفت پای تخته
میسا:حلش کردم خانم پیر
معلم:برو بشین بی ادب
میسا:"پوزخند"حقته پیر خرفت"خونسرد"
معلم:بشین سر جات جئون میسا"داد"
میسا:دارم میشینم خانم معلم پیر"داد"
معلم:"چشم غره"
میسا رو صندلی نشست و..
میسا:ممنونم ته ته
ته:ته ته؟! اوخی چه کیوت"تو دلش"
"زنگ آخر"
کلارا:حاجیی مامان بابات یک میان؟!
میسا:اینجور که مامانم گفت 7ماه بعد
یونجون:چیی؟7ماهههه؟؟وادافاککک
میسا:من دیگه عادت کردم ولش
ته:خب شماها باهم برین چندشا
کلارا:بعد شماها چی؟!
ته:من میخوام با دوستم برم بیرون
میسا:دوست؟!"تو دلش"
کلارا:دوست؟یا دوست دختر؟!
یونجون:وای چشاشونو نگا الان میمیریم
ته:یونجون میکشمتت
یونجون:چرا مننن
ته:چون وجودت مشکلههه
یونجون:درد و نفرین
کلارا:میسا؟غلط خوردم چرا اینجوری نگام میکنی؟!
میسا:فرار کن وگرنه پاره ای
کلارا:یونجون بدووووو"و رفت"
میسا:آمم من برم خونمون بای بای ته ته
ته:اِمم میشه باهم بریم بیرون؟!
میسا:اوکی فقطمن باید برم خونه لباسامو عوض کنم و.....
ته:اوو اوکی من میام دنبالت اوکی؟!
میسا:اوکیی
ته:شمارت؟!
میسا:عاا **
ته:تنکیو بیب...شت منظورم این نبود
میسا:اوکی"به کیوت بودن ته خندش گرفته"
ته:خب بای
میسا:بایی
"ساعت4بعدازظهر"
"ویو میسا"
رفته بودم حموم و موهامو خشک کردم دنبال لباس بودم که یهو یه لباس خیلی خوشگل پیدا کردم پوشیدمش و یکم آرایش کردم.
که یهو گوشیم زنگ خورد
با نگا کردن اسمش سریع جواب دادم...
اسلاید۲:لباس میسا
اسلاید۳:قیافه میسا
Part:7
معلم:خب خب خانم جئون بیا این مسئله رو حل کن
میسا:اه رو مخ هیچی بلد نیستم وای"تو دلش"
میسا:گندش بزنن"آروم"
میسا بلند شد بره که یهو تهیونگ برگه ی کوچیکی بهش داد
درست حدس میزد تهیونگ همه ی فرمول هاش رو داخلش نوشته بود و داد به میسا
میسا هم گرفت و رفت پای تخته
میسا:حلش کردم خانم پیر
معلم:برو بشین بی ادب
میسا:"پوزخند"حقته پیر خرفت"خونسرد"
معلم:بشین سر جات جئون میسا"داد"
میسا:دارم میشینم خانم معلم پیر"داد"
معلم:"چشم غره"
میسا رو صندلی نشست و..
میسا:ممنونم ته ته
ته:ته ته؟! اوخی چه کیوت"تو دلش"
"زنگ آخر"
کلارا:حاجیی مامان بابات یک میان؟!
میسا:اینجور که مامانم گفت 7ماه بعد
یونجون:چیی؟7ماهههه؟؟وادافاککک
میسا:من دیگه عادت کردم ولش
ته:خب شماها باهم برین چندشا
کلارا:بعد شماها چی؟!
ته:من میخوام با دوستم برم بیرون
میسا:دوست؟!"تو دلش"
کلارا:دوست؟یا دوست دختر؟!
یونجون:وای چشاشونو نگا الان میمیریم
ته:یونجون میکشمتت
یونجون:چرا مننن
ته:چون وجودت مشکلههه
یونجون:درد و نفرین
کلارا:میسا؟غلط خوردم چرا اینجوری نگام میکنی؟!
میسا:فرار کن وگرنه پاره ای
کلارا:یونجون بدووووو"و رفت"
میسا:آمم من برم خونمون بای بای ته ته
ته:اِمم میشه باهم بریم بیرون؟!
میسا:اوکی فقطمن باید برم خونه لباسامو عوض کنم و.....
ته:اوو اوکی من میام دنبالت اوکی؟!
میسا:اوکیی
ته:شمارت؟!
میسا:عاا **
ته:تنکیو بیب...شت منظورم این نبود
میسا:اوکی"به کیوت بودن ته خندش گرفته"
ته:خب بای
میسا:بایی
"ساعت4بعدازظهر"
"ویو میسا"
رفته بودم حموم و موهامو خشک کردم دنبال لباس بودم که یهو یه لباس خیلی خوشگل پیدا کردم پوشیدمش و یکم آرایش کردم.
که یهو گوشیم زنگ خورد
با نگا کردن اسمش سریع جواب دادم...
اسلاید۲:لباس میسا
اسلاید۳:قیافه میسا
۱۰.۹k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.