p63
پاک ترینه....و چون همیشه باهام خوب رفتار کرده بد
عادت شدم...اون منو دوست داره...و منم نباید
..فک کنم....چون اینجوری زندگیمو خراب میکنم
....ساعت بعد ۴
در صورتی که اتاق کامال تاریک بود بیدار
...شدم....برگشتم که دیدم جونگکوک نیست
..جونگکوکا..کجایی؟ +
....آههه نیست...چقدر سرم درد میکنه
رفتم صورتمو آب زدم و مستقیم رفتم پایین...و دیدم
جونگی و مامان جونگکوک و مادربزرگ جونگکوک...نشستن و دارن صحبت میکنن
....جونگکوک و پسرای دیگه هم...وایسا ببینم...داره مست میکنه؟
وای خدااااا.....عصبی شدم....چون بدم میومد از وقتایی
کهمست میکنه...واقعا حالتش رو از دست میده و به یه
!آدم دیگه تبدیل میشه و این منو اذیت میکنه
...به سرگیجم توجه نکردم... رفتم پیش جونگی اینا
....سالمم+
همشون جوابمو دادن...و رفتم پیش مامان جونگکوک
..نشستم
مادر..به نظرت زیاد نمیخوابی؟ ..میخوای یه آزمایش×
..بدی؟
....چیزی نیست...سرگیجه دارم+
اومد تو گوشم و گفت
..باردار نیستی؟ ×
...نه مامان...همین چندروز پیش تست دادم+
...میخوای برو یه آزمایش بده×
چقد...چقد دستت یخه مامان...به پاهام که تو دمپایی بودن
..نگاه کرد
!پاهات سفیده سفیده....کمخونی داری×
داشتم یه مدت...تو پریودم هم خیلی زیاد ازم+
...میره...باید برم حتما
..جونگکوک میدونه؟ ×
...نگفتم بهش....روم نمیشه ...خودم میرم بعدا+
..باشه عزیزم.....حاال چرا عصبی ای انقد×
بدم میاد مست میکنه جونگکوک...هزار بار بهش...+
...گفتم...نمیفهمه...آه
یلحظه نفسم رفت و چشمام بسته شد...و سیاهییی
با صدا زدنای مامان جونگکوک پا شدم... و تو بغل
....جونگکوک بودم روی مبل
....چیشدی تو؟ ...وای خدا...منو سکته میدی تو آخر_
....خوبی٪
....خوبم...فقط... فقط چشمام سیاهی رفت+
..دکتر دیگه چرا آوردید؟
گفت کم خونی داری ...از فشار عصبی اینجوری ..._
..شدی
..اوکی...+
...جونگکوک سرمو کشید... و رفت
وقتی حرکت می کرد بوی الکل میخورد بهم و حالت تهوع
....گرفتم...+جونگکوک....گشنمه
....غذا االن آماده میشه فک کنم_
...داد زد
آجومااا...غذا کی آماده میشه؟
فعلا آماده نمیشه آقا ۲ساعت دیگه:
عادت شدم...اون منو دوست داره...و منم نباید
..فک کنم....چون اینجوری زندگیمو خراب میکنم
....ساعت بعد ۴
در صورتی که اتاق کامال تاریک بود بیدار
...شدم....برگشتم که دیدم جونگکوک نیست
..جونگکوکا..کجایی؟ +
....آههه نیست...چقدر سرم درد میکنه
رفتم صورتمو آب زدم و مستقیم رفتم پایین...و دیدم
جونگی و مامان جونگکوک و مادربزرگ جونگکوک...نشستن و دارن صحبت میکنن
....جونگکوک و پسرای دیگه هم...وایسا ببینم...داره مست میکنه؟
وای خدااااا.....عصبی شدم....چون بدم میومد از وقتایی
کهمست میکنه...واقعا حالتش رو از دست میده و به یه
!آدم دیگه تبدیل میشه و این منو اذیت میکنه
...به سرگیجم توجه نکردم... رفتم پیش جونگی اینا
....سالمم+
همشون جوابمو دادن...و رفتم پیش مامان جونگکوک
..نشستم
مادر..به نظرت زیاد نمیخوابی؟ ..میخوای یه آزمایش×
..بدی؟
....چیزی نیست...سرگیجه دارم+
اومد تو گوشم و گفت
..باردار نیستی؟ ×
...نه مامان...همین چندروز پیش تست دادم+
...میخوای برو یه آزمایش بده×
چقد...چقد دستت یخه مامان...به پاهام که تو دمپایی بودن
..نگاه کرد
!پاهات سفیده سفیده....کمخونی داری×
داشتم یه مدت...تو پریودم هم خیلی زیاد ازم+
...میره...باید برم حتما
..جونگکوک میدونه؟ ×
...نگفتم بهش....روم نمیشه ...خودم میرم بعدا+
..باشه عزیزم.....حاال چرا عصبی ای انقد×
بدم میاد مست میکنه جونگکوک...هزار بار بهش...+
...گفتم...نمیفهمه...آه
یلحظه نفسم رفت و چشمام بسته شد...و سیاهییی
با صدا زدنای مامان جونگکوک پا شدم... و تو بغل
....جونگکوک بودم روی مبل
....چیشدی تو؟ ...وای خدا...منو سکته میدی تو آخر_
....خوبی٪
....خوبم...فقط... فقط چشمام سیاهی رفت+
..دکتر دیگه چرا آوردید؟
گفت کم خونی داری ...از فشار عصبی اینجوری ..._
..شدی
..اوکی...+
...جونگکوک سرمو کشید... و رفت
وقتی حرکت می کرد بوی الکل میخورد بهم و حالت تهوع
....گرفتم...+جونگکوک....گشنمه
....غذا االن آماده میشه فک کنم_
...داد زد
آجومااا...غذا کی آماده میشه؟
فعلا آماده نمیشه آقا ۲ساعت دیگه:
۲۴.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.