پارت

پارت _39/
یهو گوشی از دست ات کشیده شد
ات : تهیونگ کی اومدی ؟
ته : همین الان
هه را : خب به ات خبر بده داشت منشی رو پاره یعنی چیزه ب فنا میداد
راستی سلام
ته : سلام خودم شنیدم پس منشی بد برخورد کرد اره ؟
ات : پدصگ منو میپیچونی
هه را : ای وای ات جیمین دم در خدافظظظظ
و بدو بدو رفت
ات : وادا فاخخخخخ
رفت؟
ته : اینطور ب نظر میرسه
ات : اره داشتم میگفتم داشت منم میپیچوند
ته : ک اینطور
ات
تهیونگ معلوم بود خسته س و لباس های رو عوض کرد و رو تخت خودش رو پرت کرد ک
ات : ببینم
ته : هوم ؟
ات : چرا منشی ت باید زن باشه؟
ته : جان ؟ مگه منشی مرد هم داریم؟
ات : خب نداشته باشیم چون تو اولین نفری که باید منشی مرد داشته باشی
و تهیونگ سیخ نشست و با تعجب گفت
ته : الان واقعا داری میگی من منشی مرد انتخاب کنم ؟
ات : اوهوم
ته : چینجا. نمیشه عزیزم ؟
ات : راه نداره همین ک گفتم
ته : آخه نمیشه ک خب زن چهل ساله چطوره ؟
ات : نوچ
ته : پنجاه
ات : ابدا گفتم ک مردد
ته : خیلی خوب باشهههه
حالا بیا بخلم بخوابیم
ات : باش
فردا صبح داخل شرکت
ات : اوه این پسره نه
ته یونگ ک پشت میز نشسته بود و دستش رو پشت کرده بود و زیر چونه ش گذاشته بود پوکر ب ات نگاه میکرد
ات : نههه زیادی جوانه
ته : ات عزیزممم
ات : چیه خب اومد و گ/ی بود اونوقت چی؟
و بعد از یک ساعت ات منشی رو انتخاب کرد و رفت خونه
روز ها همین طور می‌گذشت و ات مشغول درس هاش بود و تهیونگ شرکت رو اداره میکرد و کم کم ب هجده سالگی ات نزدیک میشدن
یک روز که ات داخل اتاق بود و هوای بارونی بود ات داشت کتاب مورد علاقه اش رو میخوند که. ی لحظه حواسش پرت شد این روز ها تهیونگ دیر میمومد و اگه هم قبل خوابیدن ات اومده بود اینقدر خسته بود ک اصلا زمان نمیشد که به ات توجه کنه و یا چیز های دیگه
ات هم دل درد های خفیفی داشت ولی اون هارو نادیده می‌گرفت و ب کسی چیزی نمی‌گفت که یهو در اتاق ب شدت باز شد و تهیونگ اعصبانی وارد اتاق شد که.....
( می‌دونم این پارت واقعا چرت شده ولی تو پارت های بعد جبران میشه)
های گایز امیدوارم که حالتون خوب باشه و همچنین عیدتون مبارک
من مسافرتم و نمی‌دونم کی بتونم براتون پارت آپ کنم پس هر وقت زمان داشتم یا موقعیت ش بود حتما پارت آپ میکنم پس لطفاً نگید بعدی چون تو مسافرت واقعا شرایط ش نیست و ممنونم برای نظر های قشنگتون ببخشید
که نمیتونم تک ب تک ازتون تشکر کنم پس همگی ممنون از حمایتتون 🙏💙
دیدگاه ها (۲۰۱)

내가 원하는 것은 마음의 평화입니다.

فیک: فصل دوم« فقط من، فقط تو »

فیک :فصل دوم «فقط من ،فقط تو »

فیک: فصل دوم فقط من؛ فقط تو

من عاشق شدمپارت(17)☆☆☆☆☆☆☆☆☆هه سو:هی ته ها بیدار شو(ته ها چش...

من عاشق شدمپارت(20)☆☆☆☆☆☆☆☆☆اون مرد چشم های هه سو رو میبنده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط